پيشينه تحقيق تعریف سازگاری زناشویی
سازگاری زناشویی
تعریف سازگاری زناشویی
امروزه سازگاري زناشويي يکي از اصطلاحاتي است که وسيعاً در مطالعات خانواده و زناشويي مورد استفاده قرار ميگيرد . اين اصطلاح با بسياري از اصطلاحات ديگر همچون « رضايت زناشويي »، « شادکامي زناشويي »، « موفقيت زناشويي » و « ثبات زناشويي » مرتبط است . در حاليکه اصطلاحات قبلي هر کدام تنها يک بعد از ازدواج را نشان ميدهند , سازگاري زناشويي يک اصطلاح چند بعدي است که سطوح چندگانه ازدواج را روشن ميکند و فرايندي است که در طول زندگي زوجين به وجود ميآيد ، زيرا که لازمه آن انطباق سليقهها ، شناخت صفات شخص ، ايجاد قواعد رفتاري و شکلگيري الگوهاي مراودهاي است ، بنابراين سازگاري زناشويي يک فرايند تکاملي در بين زن و شوهر است . در طول سالها از اين مفهوم بدون يک تعريف مشترک و روشن بين محققان استفاده شدهاست . سازگاري زناشويي شيوهاي است که افراد متأهل ، بهطورفردي يا با يکديگر ، جهت متأهل ماندن سازگار ميشدند ، بهطوري که سازگاري زناشويي يکي از مهمترين فاکتورها در تعيين ثبات و تداوم زندگي زناشويي است ( گال ، 2001 ؛ گلدنبرگ ، 1382 ). مطالعات طبقهبندي شده هاميلتون ( 1929 ) و برنارد ( 1933 ) ( گلدنبرگ ، 1382 ). تعريف خاصي را براي سازگاري زناشويي ارائه ندادهاست . کاتريل ( 1933 ؛ گلدنبرگ ، 1382 ). اولين کسي بود که سازگاري زناشويي را بهصورت « فرايندي که شريکهاي متأهل تلاش ميکنند تا سيستمهاي ارتباطي خاص يا موقعيتي که در خانواده قبلي خودشان کسب کردهاند ، مجدداً ايفا کنند » تعريف کرد . سازگاري زناشويي بهصورت يک فرايند تعريف ميشود که بوسيله موارد زير تعيين ميشود : 1 ) تفاوتهاي پردرد سر دو تايي ، 2 ) تنشهاي بين فردي و اضطراب شخصي ، 3 ) رضايت دوتايي ، 4 ) همبستگي دوتايي ، و 5 ) توافق کلي دوتايي روي شيوههاي مهم عملکرد ( اسپانير ، 1976 ). اسپانير و کل يک مقياس براي اندازهگيري سازگاري دوتايي پيشنهاد کردند که ميتواند براي زوج هاي متأهل و زوجهايي که بدون ازدواج با يکديگر با هم زندگي ميکنند ، مورد استفاده قرار گيرد . اين مقياس شامل زيرمقياسهايي است که چهار مؤلفه تأييد شده اصلي را اندازه ميگيرد : 1 ) رضايت دوتايي , 2 ) توافق دوتايي , 3 ) همبستگي دوتايي , و 4 ) بيان محبت آميز . سازگاري زناشويي بر بسياري از ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسانها تأثيرميگذارد که در واقع سنگ زيربناي عملکرد خوب خانواده است و نقش والديني را تسهيل ميکند و سبب توسعه اقتصادي و رضايت بيشتر از زندگي ميشود . از سويي ديگر وجود ناسازگاري زناشويي در روابط زن و شوهر علاوه بر ايجاد مشکل در موارد فوق ، باعث اشکال در روابط اجتماعي ، گرايش به انحرافات اجتماعي و اخلاقي ، و افول ارزشهاي فرهنگي در بين زوجين ميشود ( موسوی ، 1382 ). طبق نظر هالفورد ( 1384 ) عوامل مؤثر بر سازگاري زناشويي شامل سه دسته خصوصيات فردي ، عوامل موقعيتي و رويدادهاي زندگي ميباشد . همچنين بر اساس پژوهشهاي مختلف عواملي چون محيط