پیشینه و مبانی نظری فرهنگ سازمانی و مدل های فرهنگ سازمانی
فرهنگسازمانی :
واژه فرهنگ در ابتدا برای مشخص کردن تفاوت بین انسانها و حیوانات استفادهشده است . ماری جو هچ ( 2008 )، مفهوم فرهنگسازمانی که در مردمشناسی ریشه دارد ، توسط مردم شناسان ، بهعنوان روشهای شکل یافته از تفکر و احساس و واکنش که بهطور عمده توسط علائم و نشانهها حاصلشده و انتقال مییابند ، تعریفشده است . آندروپیتگرو ( 1979 )، نخستین بار واژه فرهنگسازمانی را در ادبیات دانشگاهی مطرح کرد . پسازآن در طی زمان مطالعه فرهنگ ، گسترش یافت و نظریهپردازان سازمان به کیفیت متحد کردن گروهها توجه کرده و آن را در مطالعه سازمان بکار گرفتند .
منوریان و بختایی ( 1382 )، در پژوهش خود اشارهکردهاند ، بررسی فرهنگسازمانی بهعنوان یک ابزار جمعآوری اطلاعات عمل میکند . از دیدگاه اسدی ( 1386 )، بسیاری از صاحبنظران و محققان ، فرهنگ سازمان را بهعنوان منبعی از مزیت رقابتی مطرح کرده است که فرهنگسازمانی هنوز یکی از تازهترین و شاید از جدال آمیزترین مباحث نظری سازمان است باوجود اختلافنظرهای مذکور تقریباً بر سر یک موضوع توافق وجود دارد که مدیریت فرهنگسازمانی یکی از ضرورتهای مدیریت در عصر کنونی و از شرایط لازم برای موفقیت است . در پژوهش وثوقی ( 1390 )، بیان شد که فرهنگی سازمانی عبارت است از : الگوی منحصربهفرد از مفروضات ، ارزشها و هنجارهای مشترک که فعالیتهای جامعهپذیری ، زبان ، سمبلها و عملیات سازمانها را شکل میدهد . فیاض ( 1390 )، امروزه مطالعه فرهنگسازمانی از اهمیت ویژهای برخوردار است ، فرهنگسازمانی درواقع شخصیت سازمان است و فضایی است که کارکنان در آن تنفس میکنند ؛ بنابراین ارتقا فرهنگسازمانی یک استراتژی مهم و مستلزم برنامهریزی دقیق خواهد بود . بررسی فرهنگسازمانی بر سیستمهای اندازهگیری عملکرد تأثیرگذار است ( هنری ، 2006 ). شیوهها و ارزشهای برنامهریزی در فرهنگسازمانی باید موردتوجه قرار گیرد ( تولفو و وازلاویخ ، 2008 ). معمولاً تحت عنوان ارزشها ، باورها و مفروضات اساسی شناخته میشود که به هماهنگی رفتار اعضا کمک میکند ( مسلانتوش و دورتی ، 2010 ). با توسعه فرهنگسازمانی قوی و رهبری مؤثر ، سازمانها میتوانند عملکرد مؤثری به دست آورند ( زهیر ، 2011 ).
2 - 1 - 1 - 1 - تعاریف فرهنگسازمانی
تعاريف متعددي از فرهنگسازمانی ارائهشده است . براي مثال فرهنگسازمانی بهعنوان ارزشهای غالب كه بهوسیله يك سازمان حمايت ميشود ، توصیفشده است . يا فلسفهاي كه خطمشي سازمان را به سمت كاركنان و مشتريان هدايت ميكند ، يا ارزشهایی كه به كمك آنها كارها و امور روزمره سازمان انجام ميپذيرد ( الواني و دانایی فر ، 1376 ). فرهنگسازمانی نشان دهندة بخش نانوشته و نامحسوس سازمان است . هدف فرهنگ اين است كه به اعضاي سازمان احساس هويت بدهد و در آنان نسبت به باورها و ارزشها ، تعهد ايجاد كند ( دفت ، 1998 ).
لوئیس ( 1983 )، فرهنگسازمانی را چنین تعریف میکند مجموعهای از دریافتها و تفاهمهای مشترک برای سازمان دادن کنشهاست که زبان و دیگر محملهای نمادی برای بیان تفاهم مشترک به کار میرود . پترز و واترمن ( 1982 )، فرهنگ