پیشینه و مبانی نظری نظریه های عقلانی عاطفی
نظریهی عقلانی - عاطفی
روانشناسی شناختی را میتوان رویکردی جدید در علم روانشناسی دانست . امروزه شواهد کافی وجود دارد که نشان دهد انسان موجودی منفعل در برابر رویدادها نیست بلکه ضمن دریافت اطلاعات از محیط به تجزیه و تحلیل میپردازد . طرفداران دیدگاه شناختی عقیده دارند که هیجانات و رفتارهای آدمی تحت تاثیر ادراک او از واقعیت قرار دارد . این موقعیت نیست که به تنهایی تعیینکنندهی احساس افراد باشد ، بلکه پاسخ هیجانی به نحوه تفسیر موقعیت و تفکر در مورد آن بستگی دارد ( بک ، 1995 ).
یکی از طرفداران این دیدگاه ، آلبرت الیس موسس درمان عقلانی – عاطفی میباشد . نظریهی وی متأثر از این اصل است که هیجان و منطق ، یعنی تفکر و احساس ، در روان به طرز پیچیدهای در یکدیگر تنیدهاند . افکار انسان بر احساسات و رفتار او تأثیر میگذارد و حتی آنها را به وجود میآورد . احساسات برافکار و رفتارها ، و رفتار نیز بر افکار و احساسات تأثیر میگذارد ( جورج و کریستیانی ، 1990 ترجمه فلاحی و حاجیلو ، 1374 ).
الیس معتقد است که این اشتباه است که ما فکر کنیم مسائل ناراحتکننده در زندگی موجب واکنشهای هیجانی چون اضطراب و افسردگی است بلکه این نظام باورهاست که چنین حالاتی ایجاد میکند . از نظر وی تبیین منطقی شخصیت ، بک ABC ساده است ( الیس ، 1973 ، b1991 ).
اصولاً این مدل میگوید رویدادهای فعالکننده ( A )، پیامدهای رفتاری و هیجانی ( C ) دارند . اما پیامدهای رفتاری و هیجانی معلول رویدادهای فعالکننده نیستند . بلکه عمدتاً معلول نظام باورهای ( B ) آدمها هستند . وقتی رویدادهای فعالکننده خوشایندند ، باورهای مورد استناد احتمالا بیضرر خواهند بود . ولی وقتی این رویدادها ناخوشایندند ، باورهای نامعقولی iB ) ها ( به میان میآیند که معمولا پیامدهای رفتاری عقلانی - عاطفی مشکلسازی دارند . نقش درمانگر این است که با زیر سوال بردن باورهای نامعقول ، این باورها را رد کند . البته او برای ایجاد تغییر از فنون شناختی و هیجانی و رفتاری دیگری هم استفاده میکند ( الیس ، ترجمه فیروزبخت ، 1383 ). نظریه درمان RET معتقد است که پایداری بهبودی بالینی به تغییر باورهای غیرمنطقی وابسته است . الیس و برناد ( 1989 ) بیان میکنند که افکار منطقی در درمان عقلانی - عاطفی به صورت عینیتر و عقلانیتر باشند و عواطف و اعمالشان را از طریق به کاربستن قوانین منطقی و روشهای علمی تنظیم کنند . با این حال در مواقعی به نظر میرسد افراد بهنجار هم سوگیریهای شناختی نشان میدهند . الیس ( 1987 ) بیان میکند گرایش به سمت غیرمنطقی بودن همگانی میباشد ( هاگا و دیوسیون ، 1989 ).
همه انسانها درست به همان صورتی که ذاتاً گرایش دارند به شکلی منحصر به فرد ، منطقی و روشن فکر باشند ، دارای گرایش بسیار نیرومندی برای کژفکری هستند ( الیس 1973 به نقل از پروچاسکا و نورکراس ، ترجمه سید محمدی ، 1381 ).
از یک طرف تمایل ذاتی دارند که خودشان را بسازند