فصل دوم پايان نامه ارشد روان نمايشگري
2 - 5 روان نمايشگري
2 - 5 - 1 تاريخچه ي روان نمايشگري
به طور کلي پيشينه ي نظريه پردازي در مورد اثر درماني نمايش ، به يونان باستان و نظرات ارسطو در مورد تأثيرات مثبت روانشناختي تئاتر باز ميگردد ( ميسيک ، 2004 ). به طور خاص در تاريخ علم روانشناسي ، چهره هايي مانند ايلجين ، فرنسزي و مورنو ، اولين نظريه پردازاني بودند که به تأثير مثبت نمايش در جريان مشاوره و روان درماني ، تأکيد کردند ، اما در اين ميان ، تنها اين مورنو بود که توانست نظرات خود را در قالب يک رويکرد جامع مشاوره و روان درماني مطرح نمايد که بعده ها به يکي از معروف ترين و پرکاربردترين رويکردهاي مشاوره و روان درماني گروهي تبديل شد ( کاسن ، 2004 ).
به اعتقاد نظريه پردازان رويکرد روان نمايشگري ، ريشه هاي شکل گيري اين رويکرد را بايد در تجربيات خاص دوران کودکي ، نوجواني و اوايل جواني مورنو ، بنيانگذار اين رويکرد ، جستجو کرد ( مارينيو ، 1994 ). مورنو در دوران کودکي و نوجواني ، درگيري زيادي بامسائل مذهبي داشت و علي رغم شرايط نامناسب اقتصادي حاکم بر خانواده ، روحيه ي شاد ، خودجوش و خلاقي داشت . مورنو از همان کودکي ، علاقه ي بسيار بارزي به بازي هاي مبتني بر ايفاي نقش داشت . او اين بازي ها را به شکل بسيار خلاقانه اي مديريت ميکرد و محتواي بازي هاي او نيز بيشتر حول مفاهيم و تصاوير مذهبي بود ( هاورث ، 1998 ).
مورنو در اوايل جواني ، پيرو جنبش فلسفي - هنري بيان گرايي بود . بيان گرايي يک مکتب فلسفي يا هنري خاص نبود و رهبر يا نظريه پرداز مشخصي نداشت . حتي بسياري از طرفداران اين جنبش ، يکديگر را نميشناختند . به طور کلي جنبش بيان گرايي که قبل از جنگ جهاني اول ، آغاز شده بود و پس از اتمام جنگ ، به طور قابل توجهي توسعه يافته بود ، مدعي و خواستار نوگرايي و سنت شکني در شيوه هاي بيان هنري و حتي در شئون مختلف ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي بود . مورنو در سال 1920 در مقاله ي فلسفي - مذهبي خود با نام « واژگان پدر » به صراحت گرايش خود را به اين جنبش نشان داد . اولين جرقه هاي مفهوم سازي رسميخودجوشي ، که امروزه يکي از مفاهيم کليدي روان نمايشگري محسوب ميشود ، در قالب نظرات مورنو در همين چارچوب فلسفي ، نمايان شد ( مارينيو ، 1994 ).
هنگاميکه مورنو هنوز جوان بود و چهره ي سرشناسي محسوب نميشد ، يکي از علايق اصلي او اين بود که به پارک ميرفت ، بچه ها را دور خود جمع ميکرد ، براي آن ها داستان ميگفت و اَشکال مختلفي از بازي هاي مبتني بر ايفاي نقش را در ميان آن ها رهبري ميکرد . هدف و انگيزه ي اصلي او در جريان اين بازي ها اين بود که سطح خلاقيت و خودجوشي بچه ها را برانگيزد و ارتقا بخشد . همين فعاليت ها که حتي گاهي