مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) بهزیستی ذهنی
2 - 2 - پیشینهی نظری
2 - 2 - 1 - بهزیستی ذهنی
تعریف بهزیستی ذهنی
بهزیستی ذهنی ، یک مفهوم شخصی و فردی است و بر حسب ارزیابی افراد از زندگی خودشان تعریف میشود ( دینر و همکاران ، 1996 ). در واقع ارزیابی افراد از زندگی خودشان در حوزههای مختلف زندگی مانند بهزیستی هیجانی ، بهزیستی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی است . بهزیستی هیجانی به تعادل بین عاطفه مثبت و منفی اطلاق میشود . بهزیستی روانشناختی ، عمدتاً ملاکی شخصی و خصوصی برای ارزیابی فردی از کنشهای روانی فرد است ، اما بهزیستی اجتماعی عمدتاً ملاکی عمومی و اجتماعی برای ارزیابی کنشهای اجتماعی افراد در طول زندگیشان و در تعامل با دیگران محسوب میشود ( کی یز ، 1998 ).
عناصر بهزیستی ذهنی
بنابراین ، بهزیستی ذهنی دارای سه عنصر اصلی است : دو عنصر هیجانی « یعنی تجربه مکرر عاطفه یا هیجان مثبت ، تجربه نامکرر و اندک هیجان یا عاطفه منفی » و نیز یک عنصر شناختی « ارزیابی افراد از رضامندی از زندگی که شامل رضایت افراد از جنبههای مختلف زندگی مثل رضایت زناشویی ، رضایت شغلی و . . .» میباشد . طی 40 سال اخیر ، روانشناسان و جامعهشناسان به مفهومسازی ، اندازهگیری و مطالعه ابزارهای اندازهگیری سلامت روان از طریق تحقیقات بهزیستی ذهنی پرداختهاند ( کی یز ، 2003 ).
بهزیستی ذهنی شامل طیف گستردهای از رگهها و ویژگیهای ذاتی و محیطی است . لیبومیرسکی ، شلدوم و اسچکاد ( 2005 )، مدلی تلفیقی یا التقاطی ژنتیک - شخصیت یا مدل عوامل جمعیت شناختی - محیطی را برای بهزیستی و شادمانی ارائه دادند که شامل مجموعه عوامل ژنتیکی ، عوامل و شرایط محیطی و نیز فعالیتها و تمرینهای ارادی و انتخابی است که طبق فرمول زیر تدوین شده است ( لیبومیرسکی و همکاران ، 2005 ):
رفتارهای ارادی + عوامل محیطی + عوامل ژنتیکی = بهزیستی
عوامل مؤثر بر بهزیستی
نخستین عامل مهم و عمده در تعیین بهزیستی افراد ، عوامل ژنتیکی است . تعیین کنندههای ژنتیکی در طول عمر افراد ثابت ، در طول زمان پایدار و نسبت به تغییر یا کنترل ایمن هستند . این عامل به تنهایی 50 درصد از کل واریانس بهزیستی را به خود اختصاص داده است ( لیبومیرسکی و همکاران ، 2005 ).
همچنین طی مطالعهای که بر روی دوقلوها در سن 20 تا 30 سالگی انجام شد ، میزان همبستگی بازآزمایی تقریباً 50 درصد بود ، مهمتر این که میزان همبستگی در مطالعات بازآزمایی شادمانی دوقلوهای یک تخمکی در زمانهای مختلف 80 درصد بوده است ( اسنایدر و لوپز ، 2002 ).
در واقع وراثت ، مؤلفه ثابتی در بهزیستی و شادمانی محسوب میگردد . در مقابل ، همبستگی در دوقلوهای دو تخمکی ، نزدیک به 7 درصد بود . مطالعات دیگر ، گر چه تخمینهای متفاوتی در خصوص سهم وراثت در شادمانی را نشان داده اند ولی همگی حاکی از این هستند که دو قلوهای یک تخمکی به طور قابل توجهی دارای الگوهای شادمانی مشابه بیشتری در مقایسه با دوقلوهای