مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) معنویت و مذهب
2 - 4 مذهب و معنويت
2 - 4 - 1 تاريخچه ي روانشناسي مذهب و معنويت
ورود اوليه مفاهيم مذهب و معنويت در علم روانشناسي ، در همان اولين دهه هاي شکل گيري اين علم ، اتفاق افتاد . جيمز و هال ، جزء اولين نظريه پردازان علم روانشناسي بودند که به اين حيطه توجه نشان دادند . اين اقبال اوليه به مفاهيم معنوي و مذهبي ، همزمان با غلبه ي رويکردهاي روانکاوي و رفتارگرايي در نيمه ي نخست قرن بيستم ، به سرعت فرونشست ( ولف ، 1991 ). در دهه هاي شصت و هفتاد ميلادي ، مذهب و معنويت ، به تدريج در روانشناسي علميو پژوهش هاي نظام مند ، مطرح شد . به طوريکه در سال 1976 ، بخش 36 انجمن روانشناسي آمريکا تحت عنوان روانشناسي مذهب رسماً تأسيس شد . با وجود اينکه در آن دوران ، پژوهش هاي انجام شده ، در حيطه ي روانشناسي مذهب و معنويت ، نسبت به ساير زمينه هاي روانشناسي ، بسيار اندک و ناچيز بود ، زمينه ي مناسبي فراهم شد تا جنبه هاي روانشناختي مذهب و معنويت ، با استفاده از روش هاي تحقيق معتبر علمي ، مورد بررسي قرار بگيرد . در طي اين پژوهش ها همپوشي و قرابت بسياري از مفاهيم مذهبي و معنوي با مباني علميروانشناسي ، آشکار شد و از اينرو پژوهشگران را به سمت ايجاد رويکردي يکپارچه نگر سوق داد که طي آن به تبيين علميتجارب معنوي و مذهبي از چارچوبي کاملاً روانشناختي ميپرداختند . از آن دوران تا به امروز ، از يکسو پژوهش هاي رابطه اي که به بررسي و تبيين روابط بين مولفه هاي روانشناختي مختلف و عقايد و تجارب معنوي و مذهبي ميپردازند و از سوي ديگر ، پژوهش هاي آزمايشي و شبه آزمايشي که اثربخشي مداخلات روانشناختي يکپارچه شده با عقايد مذهبي و معنوي را مورد بررسي قرار ميدهند ، پايه هاي علميروانشناسي مذهب و معنويت را تحکيم کرده اند ( پالوتزين و پارک ، 2005 ).
2 - 4 - 2 وجوه تشابه و افتراق مذهب و معنويت
هردو مفهوم مذهب و معنويت ، مفاهيميچند بعدي تلقي ميشوند که زمينه هاي مختلف زندگي روزمره ي افراد معتقد به باورهاي مذهبي و معنوي را تحت تأثير قرار ميدهند ( کال و رابينز ، 2004 ). اين دو مفهوم را نه ميتوان به عنوان دو مفهوم کاملاً مستقل و متمايز در نظر گرفت و نه ميتوان آن ها را کاملاً معادل يکديگر قلمداد کرد ، زيرا علي رغم تمايزاتي که در بين مولفه هاي اين دو مفهوم وجود دارد ، شباهت ها و همپوشي هاي بسياري نيز بين آن ها ديده ميشود ( اوندرا و گرينوالت ، 2008 ).
براساس مطالعات و نظريه پردازي هاي روانشناسي مذهب و معنويت ، در مقوله ي مذهب ، بعد عقايد ، و التزامات عملي و اجتماعي ، بسيار برجسته است ولي در مقوله ي معنويت ، بعد احساسات و هيجانات شخصي ، بيشتر مورد تأکيد قرار ميگيرد . بر اين اساس ، افرادي که خود را مذهبي قلمداد ميکنند ، بيشتر بر باورهاي اساسي مذهبي