مقدمه ای بر روانشناسی رشد از گذشته تا اکنون
تحقیق مقدمه ای بر روانشناسی رشد در حجم 37 صفحه و در قالب word و قابل ویرایش و با قسمتی از متن زیر:
مطالعه درباره كودك در عصر جديد
با تمام شدن قرن وسطي و آغاز عصر جديد (دوره رنسانس)، در زندگي كودكان و چگونگي نگرش به آنان تغييرات تازه اي به وجود آمد. هر چند كه در اين دوره نيز (حتي تا قرن 18و19) ما شاهد نگرشها ورفتارهاي وحشيانه وخصمانه با كودكان بوده ايم، ولي با اين همه، زندگي كودكان نسبت به گذشته بهبود يافته است. توصيف و تصوير كودكان در كتابها ونقاشيها بيشتر به چشم مي خورد. به علاوه آنچه بيش از همه در عصر جديد مورد توجه قرار گرفت، نگرش تجربي وعلمي به كودك بود. در اين دوره دانش كودك مانند ساير رشته هاي دانش با روشهاي عيني تري مورد مطالعه و بررسي قرار گرفت و زمينه براي مطالعات تجربي رفتار كودك فراهم شد. نخستين مطالعات تجربي درباره كودك از قرن هفدهم آغاز شد كه تا امروز ادامه دارد. اينك اين روند علمي و تجربي را از قرن هفدهم تاكنون مورد بررسي قرار مي دهيم :
قرن هفدهم . تاريخچه تحقيق علمي و تجربي درباره كودك ، با يوهان آموس كمينيوس آغاز مي شود. او با انتشار كتابهاي آموزشگاه كودكي و جهان درتصاوير، كودك را به عنوان فرد جداگانه اي مورد بررسي قرار داد و به علاقه ها و استعدادهاي او توجه كرد. او در كتاب جهان در تصاوير، به كمك تصاوير، مطالبي را كه كودكان مي خوانند تشريح كرد، تا بدان وسيله كودكان مطالب را بهتر بفهمند.
جان لاك (1362-1704) معتقد بود كه ذهن نوزاد همانند لوح سفيدي است، و در واقع تجربه هايي كه از راه حواس حاصل مي شود شخصيت او را از ديگران ممتاز و متفاوت مي سازد. او بر اين اساس، بر مسئوليت پدر و مادر تأكيد مي كرد و معتقد بود كه ايشان بايد از همان لحظه تولد، محيط مساعدي فراهم سازند تا كودك از طريق آن بتواند به تجارت لازم دست يابد. او معتقد بودكه با روشهاي تأديبي بايد از علاقه ها و رغبتهاي كودكان جلوگيري كرد .
قرن هجدهم. ژان ژاك روسو(1712-1778) برخلاف جان لاك معتقد بود كه نوزاد موجودي شريف و رام نشده است كه داراي موهبت دروني تشخيص خير و شر و نيز حس عدالت واخلاق است. او بر اين عقيده بود كه تمام صفات خوب ، ذاتي است و به طور طبيعي در فرد رشد مي كند ولي آنچه مانع رشد اين صفات مي شود، دخالتهاي نابجاي محيط است. بر اين اساس او دركتاب اميل روش آزادي را در تعليم وتربيت كودك مطرح كرد. او معتقد بود كه درمورد تربيت طفل نبايد هيچگونه نفوذ وتحميلي اعمال شود و تربيت بايد به صورت طبيعي عملي شود؛ يعني كودك بايد به طبيعت خود واگذار شود تا تربيت صحيح صورت گيرد.
ملاحظات تيدمن آلماني درباره رفتار جسماني و رواني فرزندان خود در اواخر قرن هيجدهم ، نخستين گزارش تجربي وعملي درباره رشد كودك است.
قرن بيستم. بيشترين مطالعات وتحقيقات تجربي وعلمي درباره رشد جسماني و رواني كودك در اين قرن انجام شده است. در اوايل اين قرن يك روانشناس فرانسوي به نام آلفرد بينه به كمك همكارش سيمون، اولين آتزمون هوشي كودكان را ابداع و تدوين كرد. در همين سالها بود كه نيز نظريه هاي خود را درباره تأثير عميق تجربه هاي دوره كودكي بر روحيه و رفتار دوره بزرگسالي مطرح ساخت. عقايد جان ديويي آمريكايي نيز درباره نياز كودك به آموزش از طريق عمل و تجربه ، تأثير زيادي در تعليم وتربيت كودك، چه در آموزشگاه و چه درخانه، به جا گذاشت. او معتقد بود كه آموزش و پرورش هميشه بايد تغيير نيازهاي اجتماعي را در نظر بگيرد و نيز ميان فعاليتهاي آموزشگاه و محيط زندگي واقعي همواره ارتباطي فعال و نزديك برقرار باشد .
آرنولد گزل (1880-1961) و همكارانش حدود ده سال در درمانگاه پرورش كودك دانشگاه ييل آمريكا مطالعات وسيعي در مورد پرورش جسماني كودك انجام دادند وتجربيات فراواني به دست آوردند .