هشت مقاله در باب انقلابهای مخملی
هشت مقاله در باب انقلابهای مخملی در حجم 66 صفحه و در قالب word و قابل ویرایش و با قسمتی از متن زیر:
در پايان جنگ جهاني دوم، ايالات متحده براي خنثي كردن تاثير و نفوذ شوروي در اروپا، اقدام به ايجاد شبكهاي از نخبگان حامي آمريكا نمود. در همين راستا بود كه سازمان سيا "كنگره آزادي فرهنگي " را كه بسياري از روشنفكران اروپايي در آن حضور داشتند، تامين مالي نمود.
از جمله مشهورترين افراد حاضر در اين كنگره ميتوان به "ريموند آرون " (Raymond Aron) و "ميشل كرازير " (Michel Crozier) اشاره كرد.
اما اين شبكهها كه در واقع مسئول طراحي يك ايدئولوژي ضد كمونيستي بودند كه طي جنگ سرد مورد استقبال راست محافظه كاران و چپهاي سوسياليست و اصلاحطلب اروپا قرار گرفت.
اكنون نيز بار ديگر اين شبكهها توسط دولت آمريكا فعال شدند و در واقع آنها عامل انتشار عقايد محافظهكاران آمريكايي هستند. "دنيس بونيو " (Denis Boneau)، روزنامهنگار فرانسوي پايگاه خبري-تحليلي "ولترنت "، طي مقالهاي با تشريح چگونگي حمايت مالي سازمان سيا از روشنفكران اروپايي نوشت: سال 1945 و بر اثر ويرانيهاي جنگ جهاني دوم، اروپا تبديل به هدف تاثيرگذاري ايالات متحده و اتحاديه شوروي شد كه هر دو قصد داشتند تا كنترل اين قاره را در دست بگيرند.
از سال 1947، دولتهاي آمريكايي با هدف ممانعت از توسعه احزاب كمونيست، سياست مداخلهگرانهاي را در اروپا اجرا كردند كه البته با پشتيباني سرويسهاي مخفي به ويژه سازمان سيا همراه بود.
اما هدف اين اقدامات توسعه و ايجاد گروهي از نخبگان طرفدار آمريكا از طريق " طرح مارشال " (Marshal Plan) بود كه در فرانسه توسط " كميسيون نقشهپردازي " (Commissariat du Plan)، مورد حمايت واقع ميشد تا نخبگان ضدكمونيست را تامين مالي كند.
اين پروژه ديپلماسي فرهنگي با بنياد " كنگره آزادي فرهنگي " تركيب شد و موجب گرد آوردن افرادي شد كه اغلب در فعاليتهاي گوناگون مداخلهگرانه آمريكا در اروپا مشاركت داشتند.( كميسيونهاي نوسازي، پروژه اروپاي فدرال و ...)
كنگره آزادي فرهنگي، تا قبل از رسوايي سال 1967 به مدت 17 سال به طور مخفيانه از سوي سازمان سيا حمايت مالي ميشد و نوك نيزه ديپلماسي فرهنگي پس از جنگ آمريكا بود. به طوري كه از روشنفكران، نويسندگان، خبرنگاران و هنرمندان براي طراحي يك برنامه ديپلماتيك با هدف شكست ايدئولوژيكي ماركسيسم، استفاده ميشد.
همزمان بهرهگيري از مجلات، سمينارهاي رسانهاي، برنامههاي تحقيقاتي، بورسهاي دانشگاهي و توسعه شبكههاي ارتباطي غيررسمي به اين سازمان اجازه داد تا يك تاثير واقعي و مشهود بر حوزههاي دانشگاهي، سياسي، هنري و ديگر حوزهها داشته باشد.
كنگره آزادي فرهنگي به مدت 25 سال روشنفكران را جذب كرد تا شبكههاي مداخلهگر ماندگاري را در اروپا و به ويژه فرانسه كه براي واشنگتن هدف اولويتدار و مهمي بود، بوجود آورد. اين شبكهها توانستند سازمان كنگره آزادي فرهنگي را از تجزيه و انحلال نجات دهند تا بار ديگر توسط دولت بوش فعال شود.
امروزه، اروپا عامل انتشار عقايد ديپلماسي فرهنگي اروپاست كه توسط نومحافظهكاران آمريكايي و نوليبرالهايي كه خود از كنگره آزادي فرهنگي آمدهاند، طراحي شده است.
*اساس كنگره آزادي فرهنگي
كنگره آزادي فرهنگي سال 1950 در برلين، پايتخت آلمان، و بطور خاص در ناحيه تحت اشغال آمريكا، بوجود آمد. "ملوين لاسكي " (Melvin Lasky)، دبير كل اين كنگره نيز روزنامه نگار نشريه "نيويوركر " بود كه از پايان جنگ در آلمان زندگي ميكرد. همچنين يك جنگطلب چپ ضدسوسياليست، نيز سردبير نشريه " درمونات " (به معني ماه) شد كه در سال 1947 و با حمايت "دفتر نظامي دولت ايالات متحده " و بويژه ژنرال "لوسيوس كلي " (Lucius Clay)، فرماندار نظامي ناحيه اشغالي آمريكا در آلمان، تاسيس شد.
اما ملوين لاسكي، با حمايت يك كميته "غير دولتي و مستقل " كوشيد تا روشنفكران ليبرال و سوسياليست را در يك سازمان ضدكمونيستي "بينالمللي " گردآوري كند. كميته پشتيباني نيز شامل شخصيتهايي مثل "كارل جاسپرز " (Karl Jaspers)، فيلسوف آلماني، "لئون بلوم " (Leon Blum)، سوسياليت فرانسوي، نويسندگان فرانسوي همچون "اندره گيد " (Andre Gide) و "فرانسوا ماورياك " (Francois Mauriac) و روشنفكران آمريكايي همچون "جيمز برنهام " (James Burnham)، و "سيدني هوك " (Sidney Hook)، تئوريسينهاي برجسته روشنفكران نيويورك، بود.
البته بايد دانست كه اگرچه كنگره شخصيتهايي را از سراسر دنيا از جمله جهان سوم گردآوري كرد اما حوزه عملياتي آن منحصر به اروپا ميشد.
كنگره آزادي فرهنگي توسط روشنفكران آمريكايي و اغلب تروتسكيتهايي مثل " سول لويتاس " (Sol Levitas)، كسي كه از انتشار هفتهنامه "رهبر جديد " حمايت كرد، "اليوت كوهن " (Elliot Cohen)، بنيانگذار "كامنتري " (1)، نشريه ظاهرا رسمي كنگره آزادي فرهنگي و حاميان "اروپاي فدرال " (التيرو اسپينلي (Altiero Spinelli)، دنيس روگمونت (Denis de Rougemont) و ...)، كنترل ميشد.
اما در پشت چهره ظاهري كنگره، مسئولين كنگره آزادي فرهنگي روابط چندگانهاي با شبكههاي مداخلهگر پس از جنگ آمريكا يعني اداره "نقشه مارشال " و "كميته آمريكايي اتحاديه اروپا " (ACUE)، داشتند.
كميته آمريكايي اتحاديه اروپا كه پاييز سال 1948 با حمايت شخصيتهاي دولتي همچون "رابرت پترسون "، (Robert Peterson)، وزير جنگ، "پال هافمن "، (Paul Hoffman)، رييس اداره نقشه مارشال و لوسيوس كلي (Lucius Clay)، و با تامين مالي سازمان سيا تاسيس شد، به دنبال پيشبرد و حمايت از ساخت يك اروپاي فدرال بر اساس منافع واشنگتن، بود.(2)
اين روابط حسنه، سال 1951، هنگامي كه "هنري فرني " (Henry Freney)، از طرف كميته آمريكايي اتحاديه اروپا بطور رسمي با برخي مسئولين كنگره آزادي فرهنگي ديدار كرد، علني شد.
*يك اعلاميه؛ عصر موسسان جيمز برنهام
كنگره آزادي فرهنگي بر اساس يك اعلاميه بنيان نهاده شده است، يعني كتاب "جيمز برنهام " (James Burnham) كه سال 1941 با نام " انقلاب مديرانه " (The Managerial Revolution)، منتشر شد(3). اين كتاب اساس و بنياد يك ايدئولوژي جديد يعني لفاظي تكنوكراتيك، را تشريح ميكند.
اما جيمز برنهام در مخالفت با تاريخ فلسفه ماركسيست و بر اساس كشمكش هاي فرقهاي، بر شكست اقتصادي و ايدئولوژيكي اتحاديه شوروي تاكيد كرد و ظهور "عصر مديران " را اعلام داشت. بر اساس خط فكري او بود كه يك طبقه برجسته نوين، كنترل كشورها و شركتها را در شرق و غرب بر عهده داشت. اين طبقه كه آن را به عنوان مديران يا كارفرمايان ميناميدند، ديد متفاوتي در فرق دادن ميان سرمايه و كار داشت.
بنابراين، جيمز برنهام بطور غيرمستقيم نظريههاي ماركسيستي تاريخ فلسفه را با اظهار اين كه تقسيم سرمايه/كارمزد هماكنون منسوخ شده است، و دورنماي پيروزي دموكراسيهاي پارلماني را با ابراز اميدواري براي اينكه تصميمات به جاي پارلمان توسط دفاتر كاري، رد كرد.
در حقيقت سياستمداران و مالكان سنتي به تدريج توسط نوع جديدي از تكنسينهاي مديران، جايگزين شد. با اين نظريه، بايد در ذهن داشت كه طي جنبش تكنوكراتيك "سينارشيست " دهه 30، برنهام تبديل به مدافع يك منظر ديگر شد كه بر اساس اظهارنظر ريموند آرون، خواستار آينده " نه چپ و نه راست " بود. همچنين هدف اين منظر نيز دقيقا اين بود؛ جذب محافظهكاران و در صدر همه آنها روشنفكران غير كمونيست جناح چپ براي جنگ عليه كمونيست.
اما جيمز برنهام به عنوان پسر رييس يك شركت راهآهن بعد از آنكه در آكسفورد و پرينستون درس خواند، با بنيانگزاري مجله "سمپوزيوم "( Symposium) مشهور شد. وي پس از رها كردن فلسفه تاميستيك، (توضيح مترجم: فلسفهاي كه از تركيب دكترين مسيحي با عناصر سيستم فلسفي ارسطو ايجاد شده)، ترجمه اولين كار "تروتسكي " (Trotsky)، يعني " تاريخ انقلاب روسيه " را مطالعه كرد. او با سيدني هوك (Sidney Hook) ديدار كرد و با بنيانگزاري حزب "كارگران سوسياليست " در سال 1937، بر فعاليتهاي سياسي تروتسكيستي متمركز شد.
وي پس از آنكه براي مدتي تبديل به يك جنگ طلب شد و طي يك مجادله با تروتسكي، آغاز تغيير سياسي خود را رقم زد. بنابراين در سال 1950 در بينيانگزاري كنگره آزادي فرهنگي برلين مشاركت داشته و تا پايان دهه 60، پستهاي مهمي را در اختيار داشت. اما عليرغم مشاركتش در شبكههاي كنگرهاي و سابقه انقلابيش، طي دوران مككارتيسم، پست دانشگاهياش را از دست داد.
اما در اواسط چرخش سياسي او از تروتسكيسم به ضد كمونيست بود كه " انقلاب مديترانه " را به رشته تحرير درآورد كه البته براي تغيير سياسي او ابزار مناسب و كاربردي بود. (براي نويسنده و ديگر اعضاي كنگره كه اغلب از محافل تروتسكيستي و بويژه از حلقه روشنفكران نيويورك آمده بودند.) (4)