شناخت ريشه اي بي نظمي هاي اجتماعي در حجم 51 صفحه و در قالب word و قابل ویرایش و با قسمتی از متن زیر:
بخشهاي اصلي فرهنگ :
انسان بدون برخورداري ازنيروي انديشه ازهمه جانوران ناتوانتر است دانستني است كه توانايي بسياري ازجانوران دربخش جسماني وفيزيكي ازانسان بيشتراست به طوري كه هيچ انساني درجهان نمي تواندماننديك مكس پروازكند.وياهيچ انساني درجهان نمي تواندمانندقورباغه شناكند.يعني بزرگترين قهرمان شنا نمي تواند مثل توباشد.هيچ انساني به اندازه يك موش نمي تواندديوارراسوراخ كند،ماننديك سك بوهاراشناسايي كندوياماننديك تازي بدود.ولي آنچه راكه سبب شدتاانسان بركل هستي تسلط يافته وباقي جانداران درتسلط طبيعت باقي مانند،تنهاوتنهابرخورداري انسان ازسيستم عصبي پيچيده وپيشرفته است كه تنهابه انسان فرصت يادگيري رامي دهدبراين پايه مي گوئيم رفتاردرانسان برپايه يادگيري ودرجانوران برپايه غريزه است .
پس اگرزنبورعسل خانه اش رابه صورت شش ضلعي منظم مي سازدموريانه درلايي بافتهاي چوبي مي سازد،كلاغ باقطعه هاي چوب روي درخت مي سازدو…..همه وهمه ازالگوهاي غريزي پيروي مي كنند.(غريزه عبارت است ازالگوهاي رفتاري كه دريك گونه درهمه جاي دنيايكسان ديده شده وقابل پيش بيني باشد.).پس درهمه جاي دنياخروسهاي بالغ مي خواننددرهمه جاي دنيازنبورهاي عسل خانه خودرابه صورت شش ضلعي مي سازندودرهمه جاي دنياسك هاباديدن آشنايان خوددم خودراتكان مي دهند.اين رفتارگذشته ازآن كه دريك گونه قرارمي گيردقابل پيش بيني هست .ولي درموردانسان اينگونه نيست وقتي همسرت درزمان ازدواج مي گويدتوتاج سرمن هستي دوسال بعديا6ماه بعدباتوچه رفتاري دارد؟انسان غيرقابل پيش بيني است به جزءآنكونه ازجانوراني كه درسيرك آموزش هايي رايادگرفته اند.واين شرايط به انسانها امكان دادتاتنهابين بدوخوب بلكه بين بدوبدتروبدترين نيزفرق قائل شده اين درصورتي است كه جانوران تنها بدوخوب راتشخيص مي دهند.انسان مسلط برطبيعت است وجانوران برسلطه طبيعت هستند.همچنان كه گفته شدانسان به ياري انديشه خودازتنگناهاي طبيعي خودرارهانموده است و بامسافت ،ابزاروپي بردن به شيوه هاي مبارزه باطبيعت ازنيروي شناختيش سودبرده است .اراش ديدگاه فرهنگ مجموعه پاسخهاي انسان به پرسش ونيازهاي گوناگون ناشي ازمترورتهاي زندگي درطبيعت ودرجامعه است .براي روشن شدن مطلب بخشهايي ازفرهنگ رامعرفي مي كنيم :
1ـارزشهاي اجتماعي :ازديدگاه جامعه شناسي ارزشهاي اجتماعي به آن دسته ازواقعيتهاواموري گفته مي شودكه نيازمادي وغيرمادي افرادجامعه رابرآورده مي سازدهرچيزي كه براي يك سيستم اجتماعي موردنياز ،محترم ،مقدس وخاليتي دلخواه تلقي مي شودجزءارزشهاي آن جامعه است .چنانچه درستكاري ،احترام ،رعايت حقوق ديگران ،احترام به بزرگترها ،خوش حسابي ،نمونه هايي ازاين رفتارها مي باشد.پس ارزشها والگوهاي استانداردشده ياشاخص خواستن واحساس بهاءداري كه برپايه آن عموم پديده هاورويدادها محك زده وارزيابي گرديد ودرطبقه بندي جاي مي گيرند.افزودني است كه ارزشهاجنبه هميشگي نداشته وهمچنان كه هيچ چيزدردنيا ثابت نمي مانند ارزشهانيزپديده اي جاودانه نيستند وهمين طورارزشها پديده هايي هستندكه درون مرزملي اعتقاددارند.لازم به يادآوري است كه ارزشها هدفهايي گسترده انتظامي هستندكه ارزشي ،مشخص ونقطه ارجاع مي باشند.همچون زيبايي ،شجاعت ،آزادي .
كاربردارزشها:
1ـملاك برتصميم گيري :آدمي كه ملاكش زيبايي هست درفرش فروشي زيباترين فرش راانتخاب مي كندنه كيفيت را.
2ـابزاري است براي استانداردذهني
3ـارزش يابي :برپايه استانداردذهني افرادوپديئه ها راارزش يابي مي كنيم وهمچنان كه گفته شدارزشهاهم پديده اي پايدارنيستندبه طوري كه ارزشها پيش ازسال 57باارزشهاي سالهاي كنوني حتماَداراي تفاوت است وهمينطورتفاوتهاي سال بعدباارزشهاي حال حاظر.