تحقیق رضایتمندی در زوجین در حجم 115 صفحه و در قالب word و قابل ویرایش و با قسمتی از متن زیر:
تحقيقي كه توسط رينولدز – والاس (1995) در اين زمينه بر روي 135 زوج مسن شركت كرده در اين آزمون صورت گرفت نشان داد كه عدالت، مساوات و قوه درك پاداش بطور معنيداري بر رضامندي زناشويي مؤثر ميباشد و قوه درك پاداش بيشترين تأثير را در اين سه متغير وابسته نشان داد. بطور كلي افراد مسن ازدواج كرده (متأهلان مسنتر) از زناشويي خود راضي بودند.
امروزه اهميت ارتباط و نقش آن در روابط اجتماعي مورد تأكيد بسياري از محافل علمي و پژوهشي است. به ويژه در مورد خانواده كه به عنوان ركن اساسي جامعه بوده و هست و علي الخصوص روابط زن و شوهر كه زيربناي الگوئي رفتارها و روابط فرزندان خانواده ميباشد. تحقيقاتي كه در اين زمينه و بررسي اهميت الگوهاي زوجين روي رضامندي زناشويي صورت گرفته است نشان ميدهد كه الگوهاي ارتباطي رايج بين زوجين رضامند موارد ذيل است:
توافق بيشتر (Schaap, Bunnk & Kerkstra 1988)
عدم فعاليت منفي تلافي جويانه (Cottman. 1979; Leven son Jcotlman) و كشف دقيقتر پيامهاي غير كلامي يكديگر (Noller, 1984).
ويژگيهاي فوق در زوجين راضي و الگوهاي ارتباطي آنان به چشم ميخورد. زوجين خشنود نسبت به زوجين ناخشنود زمان زيادي را صرف گفتگو با هم (بدون توجه به موضوع) سپري ميكنند و به همان ميزان نيز وقت صرف گفتگو در مورد مسائل شخصي ميكنند. (Vangelisti, Anital 1993) (Kirchler 1989)
همچنين در تحقيقي كه توسط گاتمن و ديگران صورت گرفت. 135 زوج تازه ازدواج كرده مورد بررسي قرار گرفتند و هفت الگوي تعاملي كه پيشبيني كننده تداوم يا جدائي ازدواج بود روشن شد.
1- خشم به عنوان يك هيجان پر خطر
2- گوش دادن فعال
3- مقابله به مپل رفتار منفي
4- شروع كردن منفي از طرف زن
5- تنش زدايي
6- مدلهاي رفتاري مثبت
7- دلجويي فيزيكي از مرد
براي الگوهاي تعاملي خشم به عنوان يك هيجان پر خطر، گوش دادن فعال، مقابله به مثل رفتار منفي تأييدي صورت نگرفت. اما يافتهها نشان دادند كه الگوهاي تعاملي: عدم پذيرش عاطفي زنان توسط شوهران، شروع منفي از طرف زنان، فقدان كم تنش زدايي رفتار منفي زن توسط شوهر، فقدان زياد تنش زدايي رفتار منفي مرد توسط زن، فقدان دلجويي فيزيكي (مرد) به عنوان پيشبيني كنندههاي جدائي (طلاق) تأييد شدند. (گاتمن 1998)
تحقيقات دامنه دار نشان ميدهد كه مدارج تحصيلي در خوشبختي خانوادگي بسيار مؤثر است زيرا مقدار تحصيل معمولا مربوط به مقام اجتماعي شخص است و تفاوت تحصيلات وسيع ممكن است سبب ايجاد حس حقارت و آزردگي شود و همچنين موجبات عدم درك صحيح طرفين از يكديگر را فراهم ميسازد. ديدگاه همسر تحصيل كرده ممكن است نسبت به رويدادها و مسائل اطراف، واقع بينانهتر باشد تا نسبت به همسرش كه تحصيلات پايينتري دارد و اين مسئله سبب تفاوت پاسخدهي و واكنش آنان نسبت به مسائل مهم زندگي ميگردد.
البته در مورد سطح تحصيلات عقايد تقريباً يكساني در نزد انديشمندان وجود ندارد چنانچه به نظر ترمان (1939) زماني نيك بختي زنان كاملتر خواهد شد كه شوهر تقريبا 5 سال بيشتر از آنها تحصيل كرده باشد. در حاليكه هاميلتون بر خلاف اين عقيده، ميان سعادت خانوادگي و همگوني تحصيلات بستگي مستقيمي را پيشبيني ميكند. به نظر ميرسد كه در سخن هاميلتون سهم بزرگي از حقيقت موجود باشد. وجود يك موقعيت تحصيلي همسان يا دست كم معادل، خواهد توانست به ايجاد توافق ميان زن و شوهر كمك كند.
با عنايت به تقدس نهاد خانواده از ديدگاه مكاتب الهي علي الخصوص نگرش ويژه و ظريف مكتب انسان ساز اسلام به اين نهاد ديرپا و با توجه به اينكه توصيههاي اين دين شريف در راستاي فطرت انساني بوده كه پاسخ ضروري به نيازهاي اساسي و اصيل انسان در جهت رشد و تكامل وي ميباشد. به نظر ميرسد هر گاه اساس روابط زن و شوهر بر پايه اهداف الهي برنامه ريزي شده براي زندگي خانوادگي ميباشد، نه تنها رضايت خاطر زن و شوهر بلكه رضايت مسلم همة اعضاء خانواده را فراهم خواهد ساخت.
توصيههايي كه از پيشوايان ديني داريم حكايت از همسويي نگرشهاي ديني با خواستها و نيازهاي دروني انسانهاست.
زوجيني كه به دنبال پايداري و استحكام زندگي زناشويي خود هستند بايد خود را به ويژگيهاي مثبتي ملبس سازند و در واقع پيوند زناشويي خود را با داشتن اين خصوصيات و فضائل دائمي سازند.
داشتن تعهد و وفاداري و انصاف لازمة تداوم ازدواج است. پذيرش متقابل، تفاهم متقابل، گذشت و بخشش متقابل، اعتماد متقابل ميتواند پايههاي ازدواج را تحكيم كند، داشتن انعطاف پذيري و پاسخ مناسب دادن به خواستها و نيازمنديهاي همديگر و داشتن نگرش مثبت نسبت به هم و نسبت به رويدادهاي خانوادگي به رضامندي و پايداري ازدواج كمك خواهد كرد.
آنچه به عنوان عوامل مخرب و موجب تزلزل اركان خانواده است مسائلي چون سوء تفاهمات و خطاهاي شناختي، عدم مهارتهاي ارتباطي از قبيل گوش دادن فعال، مبهم بودن پيامها، عدم تشريك مساعي و مشورت كردن، عدم احترام به عقايد و پذيرش يكديگر، مشخص و صريح نبودن انتظارات ميباشد.
همچنين هر گاه زوجين به هنگام برخورد با مشكل به جاي بررسي راه حلهاي احتمالي و انتخاب راه حل مؤثر و مفيد به شيوههايي چون سرزنش كردن، تمسخر كردن، تحقير كردن، طعنه زدن، شكايت كردن و نق زدن، مبالغه در نشان دادن وضعيت موجود و ... بپردازند، موجبات سست شدن پايههاي زندگي مشترك خود را فراهم ميسازند.