چکیده
فهم انسان از فرایند احراز هویت و حس جهتیابی وابستگی تام به ابزار درک وی از فضا و مختصات مکان دارد، آگاهی بصری از گستردهترین منابع کسب اطلاعات از محیط پیرامون است و دامنه و سرعت دریافت آن بیشتر از سایر حواس است. نابینایان فاقد ابزار اصلی این مختصاتیابی و ادراک فضا و معماری هستند. حواس با دامنه کمتر (به ترتیب شنیداری، بویایی، بساوایی و چشایی) نقش اصلی را در فرایند ادراک محیط در این طیف از افراد دارد .کیفیتهای محیط و غنای حسهای گوناگون در فضا و در دامنه نزدیک، نیرومندی حسهای دیگر را جهت ادراک این افراد در فضای معماری بیشتر میکند. معماری پیامرسان و قابل درک توسط حواس مختلف، منظومه نیرومندی در تکامل حسهای دیگر و استفاده از آنها در درک محیط است. هدف این پژوهش بررسی و معرفی کیفیاتی مانند غنای حسی در محیط و فضای معماری است که در خدمت فعال و حساس کردن این حواس با دامنه کم در فرایند ادراک باشد، روش کتابخانهای -توصیفیاین پژوهش به منظور کشف و ایجاد قابلیتهایی در محیط و فضا است که در نتیجه بتواند پتانسیل لازم را در فرایند پیامرسانی و ساختن، نه برای دیدن بلکه برای حس کردن را داشته باشد تا این قابلیت قابل بتواند نقص فاعلیت فاعل را جبران و تقویت کند.
واژههای کلیدی:”ادراک”،آگاهی”،”غنای حسی”،” فضای معماری “،”نابینا”
مقدمه
درک فضای معماری در هر کس متفاوت است و رابطه مستقیم و غیرمستقیم از حواس و درک او دارد حال آنکه تفاوت افراد بینا ونابیناعلاوه بر قوه بینایی،در نحوه درک افراد نابینا است که چگونه میتوانند از حواس خود در درک فضای معماری استفاده کنند، به گونهای که این قابلیت بتواند به نحوی، تصویری ذهنی از فضای معماری را بر او بدهد؟ ادراک معماری، مخصوصاً در دوران مدرن بیشتر حرکت و ادراک بصری حاصل از آن صورت میگیرد.
یکی از گروههایی که نیازشان به حضور در فضاهای جمعی نادیده انگاشته شده میشود نابینایان می باشند، این گروه اغلب مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواس غیر از حس طبیعی فرامیگیرند.
ارتباط غیر بصری از فضا نیازمند توجه به سایر حواس غیر از حس بینایی است، یعنی استفاده از حس لامسه، شنوایی، بویایی و… هست، به نحوی که پیامهای مناسب را به فرد نابینا برسانند، نابینا باید بتواند پیام را در حیطه حواس غیر بصری خود درک کند و ارتباط لازم را با فضا ایجاد.
ارتباط غیر بصری با فضا نیازمند توجه به سایر حواس به غیر از بینایی است مکث، حرکت، فرم و یا شکل فضا باید به گونهای طراحی شوند که قابلدرک در حیطه حواس غیر بصری باشند. [۱] در این تحقیق سعی شده است با بررسی کیفیت درک نابینایان از فضا و ایجاد مؤلفههایی برای طراحی فضاهای مطلوب برای آنان گامی در جهت پذیرش هر چه بهتر نابینایان به عنوان عضوی از جامعه و خدمت به آنان باشد. روش تحقیق،تحلیلی–توصیفی است که در واقع به دنبال پاسخگویی به این سؤال اساسی است که با چه مؤلفهها و الگوهایی در فضای معماری میتوان سطح ادراک نابینایان از آن را بالا برد؟ هدف اصلی این پژوهش بررسی کیفیاتی مانند غنایی حس در فضای معماری به منظور ایجاد الگوهایی برای غنای حس محیط و فضا برای ارتباط بیشتر و بهتر با نابینایان است.
فضا
“فضا مکانی است که بتوان ابعاد و حجم معینی برای آن شناسایی نمود [۲]”، شناخت یک مکان بر حسب شرایط به ما این امکان را میدهد تا به لحاظ احساسی و روحی صحیح تری زندگی کنیم . بشر همواره سعی در تطبیق خود، با محیطی دارد که از آن بیاطلاع است چنانچه اگر بتواند محیط و فضای اطراف خود را بشناسد، به این مهم دست مییابد. منظور ارائه یک الگوی ادراکی و احد برای شناخت محیط نیست، زیرا ادراک انسانها از محیط با یکدیگر تفاوتهایی دارد که بیشتر ناشی از تفاوتهای احساسی و عاطفی بوده و یک امر نسبی است، بنابراین هرکس بخشی از تعاریف فضا را میشناسد که ابزارهای او میتواند شناسایی کند.
ادراک فضا
موضوع ادراک رفتار یا پاسخی است که همواره به دنبال اثر محرک داخلی یا خارجی )=فرستنده) از انسان)=گیرنده) سرمی زند.
عموماً انسان، تنها به محرکهای انتخابی پاسخ می دهدواز میان همه تحریکات حسی واردشده، دسته مخصوصی را جدا کرده و به گونهای خاص به آنها پاسخ میگوید. [۳]
در ادراک فضا همیشه یک مرکز وجود دارد که محل ایستادن یا نشستن ناظرمی باشد و یک محور وجود دارد که تابع وضع قرارگیری ناظر است، در فضای ادراکی تمام عناصر با یکدیگر در ارتباط اند. عقب، جلو، چپ، راست و غیره. این ارتباط مرکب است و پیش از هر چیز تابع محل قرارگیری ناظراست. [۴]
برداشت آدمی از محیط به گونهای است که با دریافت اندامهای حسی شروع و به ادراک خاتمه مییابد، ازجمله عوامل تعیینکنندهای که در این ادراک نقش دارند میتوان به تواناییهای فرد، خصوصیات فردی، محدوده تشخیص اندامهای حسی و شرایط فضایی که در آن قرارگرفته اشاره کرد.
جان لنگ (۱۹۸۷) معتقد است که تمام قابلیتهای محیط توسط مردم ادراک نمیشود؛ و از تمام قابلیتهای ادراکشده نیز استفاده نمیشود . پس برقراری ارتباط با محیط یا فضا تنها محدود به دیدن و استفاده از قوه بینایی نمیباشند و محیط پتانسیلهای بیش تر برای
ارائه، به بهرهبردار دارد.
تحقیقات (ویتکن ۱۹۸۲ و تلنورد(۱۹۸۲ نشان میدهد که ادراک سازی فضا برای افراد نابینا ناممکن نمی باشد . نابینایان غالباً مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواسی به غیر از حس بینایی فرامیگیرند نابینایان در ذهن خود دو مفهوم از فضا دارند:
-۱ فضای مجاور که محیط پیرامون آنها را دربرمی گیرد و تماسهای واقعیشان در آن فضا صورت میپذیرد. -۲ فضای عمل که هنگام حرکت ظاهرشده و بر پایه تحرک عضلانی و جابهجا شدن به وجود میآید.
منظور از ابزار، امکانات طبیعی و اندامی انسان است ودرحقیقت همانحواس اصطلاحاً پنجگانه یعنی بینایی، شنیداری، بویایی، بساوایی و چشایی است. حواس پنجگانه عامل و ارتباطدهنده قوه ادراک با محیط و فضا میباشند و درکنسبتاً کاملی را برای ما بوجود می آورند [۵] و در صورتی که به خوبی از آنها بهره بگیریم، بهترین راه درک ارزش این حواس در درک فضا، مطالعه افرادی است که از داشتن این حواس محروماند. برای مثال نابینایان نمیتوانند از طریق دیدن،فضا را بشناسند و حتی نمیتوانند دیدن را تصور کنند، بنابراین بر اساس سایر حواس خود فضا را درک میکنند و به علت محروم بودن از حس بینایی، یا سایر حواس خود را پرورش داده تا این کمبودها را جبران بنمایند و یا به استفاده از ابزارهای مصنوعی روی میآورند.
۲
ادراک و آگاهی
ادراک و آگاهی دو مفهوم متفاوت از هم هستند. ادراک سازوکار برونی فرآیندی است که مربوط به چگونگی تحریکات اعضای حسی و جمعآوری اطلاعات است و آگاهی سازوکار درونی فرآیند و نحوه تأثیر تجارب پیشین، عوامل روانشناختی ( مانندانگیزهها، ارزشها) و شخصیتی (دروننگر یا بروننگر) افراد، در تعبیر و تفسیر آن اطلاعات حسی است.