ادبیات نظری و پیشینه پژوهشی تعاریف و ابعاد سازمان شخصیت
در 29 صفحه در قالب word , قابل ویرایش ، آماده چاپ و پرینت جهت استفاده.
مشخصات محصول:
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
کاربردهای مطلب:
منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
قسمتهایی از مبانی نظری:
شخصیت
شاید بتوان شخصیت را اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست. لغت شخصیت که در زبان لاتین Personalite و در زبان انگلوساکسون personality خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین پرسونا (persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره خود میزدند. بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند، قرار دارد. یعنی در واقع، فرد به اجتماع خود شخصیتی را ارایه میدهد تا جامعه بر اساس آن وی را ارزیابی کند( شاملو، 1382). شخصیت در یک معنای کلی، یعنی جنبههای بیهمتا و نسبتا پایدار درونی و بیرونی منش فرد، که در موقعیتهای مختلف بر رفتار وی تاثیر میگذارند( شولتز، 1384). برگر (1992) تعریف ساده ای را از شخصیت ارائه داده است که درعین سادگی وکوتاه بودن، با اهمیت به نظر می رسد. او درتعریف شخصیت مینویسد: شخصیت عبارت است از الگوهای با ثبات رفتار که از درون افراد برمی خیزد.
طی یک دوران شغلی ثمر بخش که بیش از 4 دهه طول کشید، آلپورت به عنوان یکی از برجستهترین روانشناسان حوزه مطالعه شخصیت شناخته شد. در واقع آلپورت(1997)، بیش از هر کسی مطالعه شخصیت را از نظر علمی به بخشی مقبول در روانشناسی تبدیل کرد. وی بیش از 50 شیوه تعریف شخصیت را مرور کرده و سپس تعریف خود از شخصیت را بدینگونه ارایه کرد: شخصیت، سازمان پویایی از نظامهای جسمی ـ روانی در درون فرد است که رفتار و افکار ویژه او را تعیین میکند.
جورج کلی یکی از روانشناسان شناختی معاصر، روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی، شخصیت او میداند. برداشتهای متفاوت از مفهوم شخصیت به وضوح نشان میدهد که با گذشت زمان، معنای شخصیت از مفهوم اولیـه آن که تصویری ظاهری و اجتماعی بود، بسیار گستردهتر شده است. در حال حاضر، شخصیت به روند اساسی و پایدار فرد انسانی اطلاق میشود. در اکثر تعاریف، بر وجود تفاوتهای شخصیتی بین افراد تاکید شده است. در لغت شخصیت، این معنا مستتر است که، هر فرد واحدی منحصر به فرد است و هیچ شخص دیگری را نمیتوان یافت که کاملا شبیه او باشد. با مطالعه شخصیت افراد، خصوصیاتی که بر اساس آن، فردی از فرد دیگر متمایز میگردد، روشن میشود. در حقیقت، تعریف شخصیت از دیدگاه هر دانشمند یا هر مکتب و گروهی به نظریه و تئوری خاص آن بستگی دارد. البته میتوان بر اساس تعاریف فوق، تعریف نسبتا جامعی از شخصیت بدین صورت ارایه داد که: شخصیت عبارتست از، مجموعهای سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و پایدار که یک فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد( شولتز،1384).
روابط موضوعی از دیدگاه کرنبرگ
نظريه روابط موضوعي از ديد کرنبرگ عبارت است از مطالعه روان کاوانه روابط بين فردي و بررسي چگونگي رشد ساختارهاي درون رواني بر مبناي روابط پيشين دروني شده فرد با ديگران (سنت کلر، 1386). رابطه با مادر هم چون تعامل با يک شخص در محيط، به يک رابطه موضوعي دروني شده بدل مي شود و واحدي را شکل مي دهد که داراي سه بخش است: انگاره خود، انگاره موضوع و احساس يا گرايش عاطفي که اين دو انگاره را به يکديگر پيوند مي دهد (کرنبرگ، 1980). اين واحدها ساختارهاي فرعي مراحل بسيار ابتدايي رشد هستند. به باور کرنبرگ ساختارهاي سنتي بُن، من و فرامن از اين ساختارها سر بر مي آورند و متمايز مي شوند (سنت کلر، 1386).
با اين حال در نظر كرنبرگ واحدهاي روابط موضوعي صرفا نقش عناصر سازنده ساختارهاي رواني را بر عهده ندارند. او مدعي شد كه واحدهاي يادشده در پيدايش سائق ها نيز نقش دارند. او با بهره گيري از اصطلاحات خوب و بد ادعاي خود را توجيه كرد. خوب يا بد را مي توان به معناي خوشايند يا ناخوشايند و هم چنين به معناي سطوح مختلف سائق ليبيدويي يا پرخاشگرانه در نظر گرفت. تجارب عاطفي خوب بر هم انباشته مي شوند و به مبنايي براي سائق هاي ليبيدويي مبدل مي شوند و تجارب عاطفي بد نيز مبنايي براي سائق هاي پرخاشگرانه فراهم مي آورند. به بيان ديگر عشق و نفرت كه عواطفي معطوف به موضوع هستند، بر سائق ها تقدم دارند و آن ها را ايجاد مي كنند. چنين برداشتي از واحدهاي روابط موضوعي به منزله عناصر سازنده سائق ها با عقيده فرويد ناظر بر ذاتي بودن سائق ها بسيار متفاوت است. بر اين اساس در مدل كرنبرگ انسان ماهيتي جنسي يا پرخاشگر ندارد بلكه ذاتا پاسخ دهنده و ارتباط جوست (سنت کلر، 1386).
سازمان شخصیت
تئوري سازمان شخصيت کرنبرگ، بر مبناي تئوري روابط موضوعي روان پويایی شي است. رويکرد او به شخصيت، با تاکيد بر ويژگي هاي قابل توصيف کارکردهاي شخصيت بهنجار و نابهنجار آسيب شناسي شخصيت، بر "ساختارهاي"روان شناختي تمرکز دارد. در چارچوب روان پويشي، ساختارها الگوهاي پايداري هستند که دائما در شرايط محيطي خاص فعال مي شوند، ساختارهاي روانشناختي؛ رفتار ديدگاه و تجارب ذهني فرد را سازمان دهي مي کنند. در مدل کرنبرگ، روابط موضوعي دروني شده،يعني باز نمايي ازخود در مقابل باز نمايي از شخص ديگر همراه با يک حالت عاطفي خاص، پايه اي ترين ساختارهاي روان -شناختي است(کالگور ، کرنبرگ و کلارکين ، 2007).
هويت در مدل کرنبرگ متشکل از شيوه هاي متفاوتي است که افراد خودشان را در ارتباط با ديگران تجربه مي کنند. هويت نرمال بر مبناي توانايي فرد در تغيير انعطاف پذير در بازنمايي هاي خود است، که باعث يک ارزيابي واقع گرايانه و يکپارچه از خود و توانايي تحمل کيفيت هاي منفي و مثبت خود و تجربه پايدار و واقع گرايانه با ديگران مي شود (استرن ، همکاران، 2010).
کرنبرگ شخصيت را در 3 سطح ساختاري و باليني متمايز کرده است. اين متمايزسازي بر مبناي کيفيت عملکرد "من" و روابط موضوعي دروني شده انجام گرفته است. هدف او از طبقه بندي اختلالات به لحاظ شدتشان بوده است. بيشتر سيستم هاي دسته بندي شخصيت، يا ابعادي هستند مثل مدل پنج عاملي يا طبقه اي هستند مثل محور 2 راهنماي آماري و تشخيصي اختلالات رواني. در مدل پردازي کرنبرگ، سعي بر اين است که جنبه هاي ابعادي و طبقه اي شخصيت را يکپارچه شود. کرنبرگ رفتارهاي با زيربناي بعدهاي رواني از قبيل روابط موضوعي، مکانيزم هاي دفاعي و هويت را به هم پيوند مي دهد. منظور کرنبرگ از سازمان شخصيت، ساختار سازمان دهي شده پويا و در عين حال پايداري است که فراتر از مجموعه اي از صفات است (هبرت و همکاران، 2003).
زمينه تئوري کرنبرگ، مدل روابط موضوعي از تحول است، که با اوتيسم بهنجار و همزيستي، زماني که خود و ديگري تفکيک نشده اند، شروع مي شود. اگر رشد سالم باشد تمايز و يکپارچگي هويت رخ مي-دهد. بر اساس اين تئوري، ساختار شخصيت يک ساختار نسبتاً پايدار از روابط موضوعي دروني شده است. کرنبرگ ساختار شخصيت را به مراحل رشدي موفق مرتبط مي کند (اسکاپ جانکر ، 2008). کرنبرگ (1984، 1996) سازمان شخصيت بهنجار، مرزي و نابهنجار را در چارچوب يک پيوستار نشان مي دهد. در اين مدل، سازمان شخصيت در سه سطح 1- نوروتيک 2- مرزي و 3- سايکوتيک متمايز شده اند که از لحاظ سه بعد آزمون گري واقعيت، يکپارچگي هويت و مکانيزم هاي دفاعي متفاوت هستند.
فهرست مطالب به شرح زیر میباشد:
1-2- سازمان شخصیت
1-1-2- شخصیت
2-1-2- روابط موضوعی از دیدگاه کرنبرگ
3-1-2- دوپاره سازی
4-1-2- مراحل رشد از دیدگاه کرنبرگ
5-1-2- سازمان شخصیت
6-1-2- ابعاد سازمان شخصيت
1-6-1-2- آزمون گري واقعيت
2-6-1-2- يکپارچگي- سردرگمي هويت
3-6-1-2- سطح مکانيزم هاي دفاعي
7-1-2- سطوح سازمان شخصيت
1-7-1-2- نوروتيک
2-7-1-2- سايکوتيک
3-7-1-2- مرزی
8-1-2- آسيب پذيري کلي شخصيت(شخصيت مرضي) و شخصيت مرزي
9-1-2- سطوح روابط موضوعی
1-9-1-2- سطح بالا
2-9-1-2- سطح متوسط
3-9-1-2- سطح پايين
10-1-2- شخصيت مرزي
4-2- پیشینه عملی
1-4-2- تحقیقات داخلی مرتبط با موضوع پژوهش
2-4-2- تحقیقات خارجی مرتبط با موضوع پژوهش
منابع