دانلودبررسی باورها و کنش های اجتماعی فرهنگی زنان در مورد سلامتمطالعه موردی: زنان 30 تا 50 ساله ایرانی، افغان و عرب ساکن در محله دولت آباد شهرری در 90صفحه در قالب word , قابل ویرایش ، آماده چاپ و پرینت جهت استفاده.
فهرست مطالب
چکیده فارسی 1
بخش اول: سیمای پژوهش
1-1- مقدمه 3
2-1- بیان مساله 7
3-1- منطق، اهمیت و ضرورت بحث 11
4-1- اهداف تحقیق 12
5-1- پرسش های تحقیق 13
6-1- سازماندهی گزارش پژوهش 15
بخش دوم: مروری بر مبانی نظری
1-2- فرآیند تاریخی موضوع 18
2-2- مبانی نظری و زمینه های تئوریک پژوهش 31
1-2-2- سبک زندگی 31
2-2-2- تئوری بازنمایی و بازنمایی اجتماعی 44
3-2-2- بازنمایی اجتماعی سلامت و بیماری 51
3-2- مروری بر پیشینه و ادبیات پژوهشی 55
1-3-2- پیشینه تحقیقات در خارج از کشور 55
2-3-2- پیشینه تحقیقات در ایران 63
4-2- چارچوب نظری تحقیق 72
بخش سوم: روش شناسی
1-3- مقدمه 80
2-3- جامعه مورد بررسی 81
3-3- شیوه های جذب نمونه مورد مطالعه 82
4-3- روش های گردآوری داده 84
1-4-3- روش اسنادی 84
2-4-3- روش میدانی 85
1-2-4-3- مشاهده 85
2-2-4-3- مصاحبه اپیزودیک 85
3-2-4-3- مصاحبه نیمه ساخت یافته 88
1-3-2-4-3- دسته بندی سئوالات مصاحبه 89
3-4-3- روش تحلیل داده ها 95
بخش چهارم: یافته های پژوهش
1-4- مروری بر موقعیت جغرافیایی میدان پژوهش 97
1-1-4- شهرری 97
2-1-4- محله دولت آباد 98
2-4- معرفی اجمالی گروه اطلاع رسانان پژوهش 102
3-4- تعریف سلامت و بیماری 104
1-3-4- سلامت به عنوان نعمت وموهبت الهی 107
2-3-4- سلامت به معنای فقدان درد وبیماری 107
3-3-4- تعریف کارکردی از سلامت 108
4-3-4- سلامت به معنای حالت خوب یا تعادل، آرامش داشتن و شادبودن 109
5-3-4- سلامت به معنای داشتن رفتار اجتماعی مناسب 112
6-3-4- سلامت به معنای فکر سالم، تدبیر و داشتن قدرت تشخیص 113
7-3-4- سلامت به معنای پایبندی به تعهدات مذهبی 114
4-4- نتایج و پیامدهای سلامت و بیماری 119
1-4-4- پیامدهای اقتصادی 119
2-4-4- پیامدهای جسمانی 120
3-4-4- پیامدهای کارکردی 120
4-4-4- پیامدهای روانی 121
5-4-4- پیامدهای اجتماعی 122
5-4- خود ارزیابی سلامت 126
6-4- باورهای انتزاعی و عمومی درباره سلامت 132
7-4- طبقه بندی علل بیماری 138
1-7-4- شیوه زندگی 142
2-7-4- عوامل محیطی 152
3-7-4- عوامل اجتماعی 155
4-7-4- عوامل ماوراء طبیعی 164
5-7-4- عوامل زیستی 177
6-7-4- عوامل روانی 178
8-4- منابع اطلاعات موثر بر دانش 187
9-4- ارزشیابی سلامت 195
10-4- سبک زندگی و رفتارهای سلامت 203
11-4- تجربه بیماری و کنش های اجتماعی و فرهنگی مرتبط با آن 209
1-11-4- خود درمانی 218
2-11-4- مشورت با دوستان وشبکه مراجع غیرمتخصص 220
3-11-4- بی تفاوت بودن نسبت به نشانه های بیماری و تحمل وضعیت ناخوشایند 221
4-11-4- مراجعه به پزشک 223
5-11-4- استفاده از طب سنتی 228
6-11-4- کنش های فرهنگی 229
1-6-11-4- دعا، نذر، زیارت، قرائت قرآن 229
2-6-11-4- کنش های فرهنگی درمقابله با چشم زخم 231
جمع بندی و نتیجه گیری 234
مشکلات تحقیق 240
ضمائم
اطلاعات مربوط به مصاحبه شوندگان 243
نمودار توزیع مصاحبه شوندگان برحسب قومیت 257
نمودار توزیع مصاحبه شوندگان برحسب سن 258
نمودار میزان تحصیلات زنان افغان 259
نمودار میزان تحصیلات زنان عرب 260
نمودار میزان تحصیلات زنان ایرانی 261
مصاحبه نامه 262
نقشه ها
نقشه شماره 1: وضعیت شهرستان ری نسبت به استان تهران و شهرستانهای دیگر 265
نقشه شماره 2: تقسیمات سیاسی در شهرستان ری 265
نقشه شماره 3: وضعیت منطقه شهر ری نسبت به مناطق شهر تهران 266
نقشه شماره 4: وضعیت نواحی در شهر 266
نقشه شماره 5: ناحیه 4 منطقه 20 267
عکس ها 268
منابع 282
چکیده انگلیسی 287
فهرست نمودارها
نمودار 1-2- الگوی سبک زندگی بوردیو 36
نمودار 2-2- الگوی سبک زندگی سلامت کاکرهام 40
نمودار 1-4- تقسیم بندی بیماری ها از دیدگاه مصاحبه شوندگان 108
نمودار 2-4- تقسیم بندی بیماری ها از دیدگاه مصاحبه شوندگان 118
نمودار 3-4- پیامدهای بیماری 123
نمودار 4-4- مسئول سلامت افراد 137
نمودار 5-4- طبقه بندی علل بیماری 141
نمودار 6-4- عوامل موثر بر واکنش فرد در برابر بیماری 217
نمودار 7-4- کنش های اجتماعی فرهنگی در مواجه با بیماری ها 233
"مفهوم سلامت و بیماری در مرکز ارزش های اجتماعی جامعه انسانی قرار دارد زیرا آن ها بسیاری از تصورات و فرض های اساسی ما را درباره معنای زندگی و مرگ شرح می دهند."
)Turner, 2001 به نقل از Dixit, 2005(
چکیده فارسی
مفاهیم سلامت و بیماری در دوره اخیر موضوع مهمی برای مطالعات اجتماعی در حوزه سلامت و نیز تحقیقات بازنمایی اجتماعی شده است. این دسته از مطالعات، غالبا بر مفاهیم عامیانه سلامت و بیماری تمرکز دارند و این که چگونه مفاهیم سلامت و بیماری، به طور اجتماعی در زمینه های مختلف ساخته می شوند. با توجه به این امر پژوهش حاضر سعی در درک مفهوم بازنمایی اجتماعی سلامت و بیماری و رابطه بین موقعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با سلامت از طریق بررسی تجربی مفهوم سلامت و بیماری و نیز کنش های اجتماعی و فرهنگی در بین گروهی از زنان 30 تا 50 ساله افغان، عرب و ایرانی ساکن در محله دولت آباد شهر ری، در مواجهه با این موقعیت ها دارد.
در این پژوهش بررسی تعاریف اجتماعی و فرهنگی از معانی سلامت و بیماری با استفاده از چارچوب نظری سبک زندگی سلامت و نیز بازنمایی اجتماعی انجام شده است.
بخش عمده اطلاعات پژوهش حاضر را داده های شفاهی تشکیل می دهد که گردآوری این دسته از داده ها یکی از اصلی ترین رویکردهای روش شناختی در تحقیق کیفی است. لذا گردآوری دادهها در چنین پژوهشی مستلزم حضور در میدان تحقیق و تماس با جامعه مورد بررسی، توصیف، گردآوری و ثبت اطلاعات از خلال چارچوبهای ذهنی این گروه های قومی بوده است. بدین جهت در این تحقیق برای گردآوری دادهها از تکنیک های مرسوم در روش تحقیق کیفی، نظیر مطالعه اسنادی، مشاهده و انواع مصاحبه های باز، عمیق و نیز مصاحبه های نیمه ساخت یافته و روایی- اپیزودیک و همچنین مصاحبه های گروهی استفاده شده است.
یافته های این پژوهش نشان داد که بازنمایی اجتماعی سلامت و بیماری بر حسب موقعیت اجتماعی و اقتصادی و درک اجتماعی افراد از دلایل و پیامدهای بیمار و سلامت ساخت یافته است. د راین پژوهش مقوله های به دست آمده از مصاحبه های صورت گرفته، محتوای بازنمایی اجتماعی سلامت و بیماری را بین گروه های مورد مطالعه منعکس می کند. به این ترتیب مقوله های به کار رفته توسط افراد، برای مفهوم سازی سلامت و بیماری، معانی این مفاهیم، باورهای مرتبط با دلایل بیماری و الگوهای درمان را در بین زنان در سه گروه مورد مطالعه نشان داد.
بخش اول:
سیمای پژوهش
1-1- مقدمه
نظریه پردازان فرهنگی، فیلسوفان، و جامعه شناسان همگی به بدن و مباحث پیرامون آن توجه نشان داده اند و مباحث متنوع این حوزه موجب شده تا دیدگاه های گسترده ای در این زمینه مطرح شود. از جمله این مباحث مربوط به تشخیص بدن سالم از بدن بیمار و ارائه تعریفی مشخص از این مفاهیم است. پرسش از "چیستی" سلامت و بیماری در هسته پژوهش های فلسفی درباره بهداشت و معنای واژه هایی مانند " بیماری" و " ناخوشی" در این زمینه جای دارد (Seedhuse, 2001 به نقل از تقویان؛ 1387 : 112). تعاریف "بهداشت"، "سلامت" و"بیماری" در فرهنگ ها، خرده فرهنگ ها و اجتماعات مختلف و حتی در خانه ها و بین نسل های مختلف، متفاوت باشد و هر چند رشد فعالیت های حرفه ای پزشکی و اقتدار روز افزون آن باعث شده تا تعاریف مفاهیم "سلامتی" و " بیماری" در انحصار پزشکان قرار داشته باشد و قدرت بلامنازع پزشکی در ارائه مفهوم و شاخص های سلامتی باعث گردیده تا افراد جامعه، سلامتی و بیماری خود را با نهادهای پزشکی ارزیابی نمایند و به این طریق به نظام پزشکی بیشتر مرتبط شوند؛ تفاوت هایی در تعاریف عامیانه و تعاریف پزشکی از این مفاهیم به چشم می خورد. تحقیقاتی که به باورهای عامیانه مردم بر سلامت تاکید دارد، به دهه 1960 و 1970 مربوط می شود. بیشترین تعریفی که در این تحقیقات به چشم می خورد، بر این نکته تاکید دارد که سلامت را فقدان بیماری تعریف می کند (کیوان آرا،1386: 180).
این در حالیست که تعریف پزشکی از بیماری و سلامت به طور وسیعی بر اساس تغییرات فیزیکی عینی و قابل اثبات در ساختار یا عملکرد بدن استوار است و مشاغل حرفه ای در سیستم پزشکی بیشتر بر بیماری و رفتارهای تهدید کننده سلامتی تاکید دارند تا بر حفظ و ارتقاء سلامت؛ مطالعات اجتماعی در حوزه پزشکی، همچون جامعه شناسی و انسان شناسی پزشکی و روان شناسی اجتماعی، بیشتر بر تجربه و معنای سلامت در زمینه های مختلف تمرکز دارند و جسم انسان را فراتر از یک ارگانیسم فیزیکی در نظر گرفته و آن را کانون گروهی ازعقاید درباره مفاهیم اجتماعی، روانشناختی و ساختاری می دانند. به این ترتیب سلامت که در گذشته به طور مختصر "بیمار نبودن" تعریف می شد، امروزه بر اساس شاخص ها و ویژگی های بسیار گسترده ای تعریف می شود؛ به طوری که در تعریف آن علاوه بر عوامل زیستی، عوامل اجتماعی و روانی را نیز در نظر گرفته می شود. لذا این دسته از مطالعات تاکید می کنند که چگونگی تفسیر افراد از این مفاهیم تنها شامل تجربیات فرد از سلامتی و بیماری نمی باشد بلکه شامل معنایی است که او به آن تجربیات می دهد.
بر این اساس به طور کلی دو دیدگاه در نظریات مربوط به سلامت مورد توجه است. دیدگاه اول ناهنجارگرایان هستند که معتقدند بیماری را میتوان بدون ارجاع به ارزشها و با توجه به ارزیابی تجربی کارکردهای بدن تعریف کرد. در مقابل دیدگاه هنجارگرایان قرار دارد، که سلامت و بیماری را مفاهیمی ذاتاً ارزش بار میدانند و معتقدند تصمیم درباره حالات بدن یا روان مستلزم آن است که چه چیزی مطلوب یا نامطلوب، مفید یا بیفایده، خوب یا بد است. به این ترتیب هنجارگرایان پیش داوریهای ارزشی و فرهنگی را در تعیین سلامت و بیماری در پزشکی دخیل میدانند.
هر یک از این دیدگاه ها منجر به ایجاد مدلی خاص در مطالعات مرتبط با این حوزه می شوند. جورج انگل (1977)، در این ارتباط به "مدل زیست پزشکی " و"مدل زیست فرهنگی " اشاره می کند. در مدل زیست پزشکی که قائل به تفکیک ذهن و جسم می باشد، بیمار اغلب پدیده ای فیزیولوژیک تلقی شده و با آن همچون موجودیتی کاملاً زیست شناختی برخورد میشود؛ به طوری که در این مدل انسان در حد یک بدن مکانیکی که فقط با زبان فیزیک و شیمی سروکار دارد، تقلیل مییابد. این مدل در اروپای سده نوزده پدیدار شد و در حال حاضر الگوی رایج در برنامه های بهداشتی غیر غربی می باشد(تقویان، 1387: 112). در این الگو " سلامت" در معنای سلبی نبود بیماری شمرده می شود. از این رو رابطه پزشک با بیمار بیش از هر چیز رابطه ای با بدن بیمار اوست، نه با خود او مانند شخصی اجتماعی، روانی یا فرهنگی.
فلسفه پزشکی سده بیستم، به الگوی زیست پزشکی بسیار نقد کرده است و در مقابل دیدگاه های کل باورانه تر، مدل زیست فرهنگی را مطرح می کند که رهیافت بهداشت همگانی بیماری را در چشم اندازی گسترده تر جای می دهد؛ مدلهایی که به انسان و بیماری او نه به عنوان یک کارکرد معیوب بلکه به عنوان یک تجربه جدید از زندگی و ساختار فرهنگی ـ اجتماعی مینگرند. بارزترین خصوصیات این مدل که آن را از مدل زیست پزشکی متمایز میسازد، اعتقاد به ارتباط عناصر فرهنگی و بیولوژیکی در ساختار انسان است که براین اساس دریافتهای افراد که براساس باورهای آنها شکل میگیرد، فرآیندهای بدن آنها را تغییر میدهند. لذا این مدل، بیماری را گذشته از این که پدیده ای جسمی می داند؛آن را به سلامت روانی و سبک زندگی بیمار نیز پیوند می زند.
این تغییر دیدگاه از مدل زیست پزشکی به مدل زیست فرهنگی حتی در برداشتی که علوم از اصطلاح درد داشته اند نیز تأثیر گذاشته و در رویکرد جدید درد اساساً توضیحی روانی، اجتماعی و فرهنگی، یافته است؛ به طوری که بنابر یافتههای مؤسسه بینالمللی مطالعات درد، احساس درد صرفاً مربوط به انتقال عملکرد منفی عصبها نبوده از فردی به فرد دیگر بنابر تفاوتهای تجربههای فردی، احساسات، بارحافظه و شبکههای اجتماعی متفاوت است(Morris, 2000: 9). لذا توجه به این واقعیت که دنیای بیمار و تجارب زیست شده او در درک و کنترل بیماری اش اهمیت دارد، از جمله محورهای اصلی مدل زیست فرهنگی است.
بنابراین به نظر می رسد سلامتی و بیماری می توانند در میان نظام های گوناگون تفسیری و معنایی جای می گیرند، تا جایی که معرفی بیماری و پاسخ سایرین به طور وسیعی به وسیله فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی مشخص می شود. بر این اساس هر کس دارای الگوها و قواعدی است که به وی امکان می دهد تا بداند در چه مورد خود یا اطرافیان او بیمار محسوب می شوند و علت و ماهیت بیماری چیست و یا برای تخفیف و درمان آن چه باید کرد. به بیان دیگر فرهنگی که در آن رشد می کنیم به ما می آموزد که چگونه تغییراتی که در طول زمان در بدن خودمان یا سایر افراد اتفاق می افتد را درک کرده و تفسیر کنیم و بین جسم سالم از بیمار تمایز قائل شویم و چگونگی احساس ناخوشایند و غیر طبیعی را توصیف کنیم. حتی توجه به اعضای گوناگون و یا قسمت های مختلف بدن از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر می کند. لذا به طور کلی افراد بر اساس ارزش های فرهنگی- اجتماعی حاکم بر جامعه تصویر ذهنی و روایت خاصی را که شامل نگرش های عمومی، احساسات و تخیلات فرد درباره جسم اش می باشد، پیدا می کنند و شیوه ها و رفتارهای خاصی را می آموزند تا از طریق آن تجربیات جسمی خود را سازماندهی و هماهنگ کنند.
از سوی دیگر نگرش افراد نسبت به بدن و طرز تلقی آن ها از مفاهیم سلامت و بیماری در بین همه قشرهای یک جامعه نیز یکسان نیست. مطالعات گوناگونی نگرش افراد و تصاویر ذهنی آن ها را بر حسب گروه های مختلف اجتماعی نشان داده است. در این ارتباط"لوک بولتانسکی" دریافت، اشخاصی که به محیط های مرفه تعلق دارند از آنجا که بیشتر به پزشک مراجعه می کنند و به دلیل همگنی طبقاتی به وی نزدیک ترند و سطح بالایی از معلومات را دارند، از این رو بهتر مفاهیم دانش پزشکی را درونی می کنند (آدام،1385: 95). بر اساس این مطالعات مهم ترین تفاوت در نوع بینشی بود که از سلامتی وجود داشت. برای مثال بررسی های دیگری در انگلستان نشان می دهد که در طبقات پایین دست انگلستان، بر خلاف اعضای طبقه متوسط فرانسوی در دهه 60، آرزوی دستیابی به "سلامتی- تعادل" که با احساس کمال شخصیت و لذت همراه است، به زبان آورده نشده است؛ بلکه سلامتی یا با نبود بیماری و یا با توان کاری معنا شده است. همچنین پژوهشی در فرانسه در مورد "کاربردهای استدلالی سلامتی"، در پایان سال های 70، در میان افرادی با پایگاه های اجتماعی- اقتصادی مختلف که در محیط شهری یا روستایی اقامت داشتند، انجام یافت که نشان داد در فرانسه نیز در حالی که سلامتی برای طبقات پایین نوعی" ابزار" است؛ در میان طبقه متوسط سلامتی گاهی به مثابه ارزشی شخصی که به رفتار سامان می دهد، تعریف می شود و گاهی به عنوان نتیجه جمعی سیاست های اجتماعی و عملکرد دولت توصیف می گردد (همان: 101). مجموعه این پژوهش ها و بسیاری از پژوهش های دیگر که در این زمینه انجام گرفته حاکی از آن است که مفاهیم سلامت و بیماری در سیستم باورها و معانی گسترده تری ریشه دارد. این سیستم گسترده معنی ممکن است با ارزش های مرکزی گروه های اجتماعی مرتبط باشد و باید توجه داشت که معنای عامه و احساس عمومی درک سلامت و بیماری نمی تواند به مثابه یک سیستم دارای معنای کاملا علمی و پزشکی شده مطالعه شود. این معنای عمومی ممکن است از عوامل اجتماعی- فرهنگی مختلفی همچون دانش به دست آمده از طریق روابط متقابل اجتماعی، نظرات علمی رایج در جامعه، مشخصه ها و پویایی های جامعه، نظرات مرتبط با یک سبک زندگی خاص، توضیحات موجود جمعی و باورهای مرتبط با موقعیت های بیماری، تبیین و توضیح مرگ و زندگی و ... ناشی شود.
همچنین مفاهیم سلامت و بیماری ممکن است به طور تنگاتنگی با مفاهیم بهنجاری و اخلاقیات مرتبط باشد. یک زندگی خوب و اخلاقی ممکن است به معنای یک زندگی سالم باشد. توضیحات رایج و روزمره از سلامت و بیماری ممکن است به طور عمیقی در زمینه های اجتماعی و معانی فرهنگی ریشه داشته باشد. بنابراین به نظر می رسد که مفاهیم سلامتی و بیماری تنها مرتبط با موقعیت فیزیکی و جسمی نیست. معانی این مفاهیم ممکن است شامل ناسازگاری های مرتبط با آن چیزی که نرمال، خوب، اخلاقی و از لحاظ اجتماعی پذیرفته شده است، باشد(Dixit, 2005:2).