دانلود مقاله خیام 2
فرمت فایل: word
قابل ویرایش می باشد
تعداد صفحه:33
چکیده
فرمت فایل: word
قابل ویرایش می باشد
تعداد صفحه:
چکیده
سلام دوستان
مطلبی رو که در زیر میخونید در مورد زندگی حکیم بزرگ عمر بن خیام نیشابوریه که از کتاب ادبیات ایران فصل سوم (وضع ادبی ایران از میانه قرن پنجم تا ...،صفحه 263) انتخاب کردم و گفتم که چه خوبه که برای آشنایی بیشتر شما و بقیه اونو توی وبلاگ بزارم . لازم به ذکره که همین مطلب رو بصورت فایل PDF وهم در قسمت کتابهای مرتبط با حکیم بزرگ هم قرار میدم .
جا داره که همین جا از جناب استاد محمد مهدی (فکر میکنم ذکر نام خانوادگی درست نباشه ، اگر ایشون مشکلی ندیدن حتما نام خانوادگیشون رو هم ذکر میکنم) که از اساتید مجرب یکی از دانشگاههای جنوب غرب کشور هم هستن تشکری داشته باشم که لطف کردن و این مطالب رو در اختیار بنده قرار دادن .
خوب دیگه بهتره بریم سر اصل مطلب که همون معرفی حکیم بزرگ بر اساس مطالب نوشته شده در کتاب ادبیات ایرانِ .
خیام :
حجهالحق ، حکیم ابولفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری از حکما و ریاضیدانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است .
قدیمیترین مأخذی که در آن از خیام نامی آمده چهار مقاله نظامی عروضی است و خلاصه سخن نظامی درباره وی آن است که : به سال 506 در بلخ به خدمت خواجه امام عمر خیامی رسید و در میان مجلس عشرت از وی شنید که میگفت :«گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان میکند» و چون در سال 630 به نیشابور رسید چند سال بود که از یشابور رسید چند سال بود که از وفات او میگذشت . و نیز درباره اختیار او در نجوم حکایتی دارد .
بعد از نظامی عروضی ، ابوالحسن علی بن زید بیهقی صاحب تتمه صوان الحکمه ، که خود خیام در ایام جوانی ملاقات کرده بود چنین است : الدستور الفیلسوف حجه الحق الخیام در نیشابور ولادت یافته و نیاکان او هم از آن شهر بودهاندو او چندان بود که در اصفهان هفت بار کتابی را خواند و حفظ کرد و چون به نیشابور بازگشت آن را املاء نمود و بعد از آنکه املاء او را با نسخه اصل مقابله کردند بین آنها تفاوت بسیار ندیدند . وی در تصنیف و تعلیم ضنت داشت و من از و تصنیفی ندیدم مگر کتابهای : مختصر فی الطبیعیات ، رساله فی الوجود ، رساله فی الکون و التکلیف ... اما در اجزاء حکمت از ریاضیات و معقولات آگاهترین کسان بود . روزی امام حجهالسلام محمدالغزالی نزد او رفت و از و سؤالی در تعیین یک جزء از اجزاء قطبی فلک کرد . امام عمر در جواب او سخن به درازا کشاند لیکن از خوض در موضع نزاع خودداری کرد ، و این خوی خیام بود ، و به هر حال سخن او چندان طول کشید تا نیمروز فرا رسید و مؤذن بانگ نماز در داد . امام غزالی گفت :« جاء الخق و زهق الباطل!» و از جای برخاست .
روزیدر ایام کودکی سنجر که ویرا آبله دریافته بود ، امام عمر به خدمت او رفت و بیرون آمد . وزیر مجیرالدوله از وی پرسید : او را چگونه یافتی و به چه چیز علاجش کردی ؟ امام گفت : این کودک مخوف است ! خادم حبشی این سخن را بشنود و به سلطان رساند . چون سلطان از آبله برست بغض امام عمر را به سبب آن سخن در دل گرفت و هیچگاه دوستش نمیداشت در صورتی که سلطانملکشاه او را در مقام ندما مینشاند و خاقان شمسالملوک در بخارا بسیار بزرگش میداشت و خیام با او بر تخت مینشست. آنگاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سؤالی که خیام درباره یکی از ابیات خماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود ، میآورد و میگوید : داماد خیام امام محمدالبغدادی برایم حکایت کرده است که خیام با خلالی زرین دندان پاک میکرد و سرگرم تأمل در الهیات شفا بود ، چون به فصل واحد و کثر رسید خلال را در میان دو ورق نهاد و وصیت کرد و برخاست و نماز گزارد و هیچ نخورد و هیچ نیاشامید و چون نماز عشاء بخواند به سجده رفت و در آن حال میگفت : خدایا بدان که من تو را چندانکه میسر بود بشناختم ، پس مرا بیامرز! زیرا شناخت تو برای من به منزله راهیست بسوی تو! و آنگاه بمرد .