توضیحات :
مبانی نظری تحقیق و پیشینه تحقیق تعاریف و مدلهای استراتژی مدیریت دانش (فصل دوم پایان نامه) در 80 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
2-1- مقدمه
دانش به عنوان یک منبع مهم مزیت رقابتی و ایجاد ارزش (King & Zeithalm, 2003)، عنصری ضروری برای توسعه شایستگیهای کلیدی و به طور کلی عاملی تعیینکننده برای شرکتها با آمال جهانی شناخته شده است. علاوه بر این، دانشی را که شرکتها با آن آشنا میشوند، منبعی پویا است که نیازمند مدیریت دقیق میباشد. بدیهی است، مادامی که سازمانها در زمینه ارزیابی داراییهای دانشی خود، پیمایشی انجام ندهند، مدیریت دانش، بهبود عملکرد و توسعه سازمانی را تصدیق نخواهد نمود (Longbottom & Chourides, 2009). جریانات اقتصادی به واسطهی افزایش رقابتهای تجاری، تمایلات سازمانها، همگونی و تقارب محصولات و خدمات و توسعه وسیع تکنولوژی، تخصصی شده است (, 1998 Davenport & Prusak). ریسک و عدم اطمینان ذاتی در چنین محیط پویایی، اهمیت مدیریت دانش سازمانی را افزایش داده است. شواهد نظری و تجربی گوناگون، مدیریت دانش را به عنوان یک منبع کلیدی برای به دست آوردن مزیت رقابتی و در پی آن هدایت به سوی موفقیت سازمانی، به اثبات رسانیده است. این فصل از پژوهش به بیان مفاهیم اصلی و پیشینه پژوهش در ارتباط با مدیریت دانش مخصوصا مدلهای استراتژی مدیریت دانش خواهد پرداخت تا بدین وسیله بتوان در فصول آتی، با استفاده از این مفاهیم، روش پژوهش مناسب و شاخصهای اندازهگیری مناسب را انتخاب کرد.
2-2- سازمانهای یادگیرنده و دانشی
طی ١٠ سال گذشته، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فناوری متعدد به طور فزایندهای تشدید و موجب تغییر کلی محیط کار شدهاند. این تغییرات چنان سریع اتفاق افتاده و رقابت نیز چنان زیاد شده است که سازمانهای دایناسوری عظیم با مغزهای کوچک رشد یافته در قرن بیستم، نمیتوانند در دنیای جدید قرن بیست ویکم داوم بیاورند. هریسون اون (1991) در کتاب خود با عنوان "ببرسواری: انجام کسب و کار در دنیای در حال تحول" مینویسد: "زمانی وظیفهی اصلی کسب وکار، سودآوری و تولید محصول بود. اکنون وظیفهی اصلی کسب و کار تبدیل شدن به سازمان یادگیرندهی اثربخش از تغییرات رخ داده است (Owen, 1991). این بدان معنی نیست که سود و محصول، دیگر مهم نیست بلکه بدین معناست که بدون یادگیری مستمر دستیابی به آنها ناممکن خواهد بود". به طور خلاصه، تغییرات عوامل خارجی مستلزم انطباق یا انقراض سازمانی هستند و تنها شرکتهایی که بتوانند خود را به نیروی محرکهی هوشمندتر
و کارآمدتر در برابر تغییرات، تبدیل کنند، در هزارهی نوین موفق خواهند بود. همان طور که یکی از پیشگامان سازمانهای یادگیرنده به نام رجینالد ریوانز[1] (١٩٨2) اشاره میکند: "یادگیری در درون سازمان باید مساوی یا بیشتر از تغییر خارج از سازمان باشد، در غیر این صورت سازمان میمیرد" (Revans, 1982). در نتیجه، سازمانهایی که سریعتر یاد میگیرند، با سرعت بیشتری خود را با شرایط محیطی تطبیق داده و مزیتهای استراتژیک چشمگیری را در دنیای کسب و کار به دست میآورند. سازمان یادگیرندهی نوین قادر است که نبوغ جمعی افراد خود را در سطوح فردی، گروهی و سازمانی پرورش دهد. این قابلیت که با شرایط سازمانی، فناوری، مدیریت دانش و توانمندسازی افراد عجین میشود، سازمانها را قادر میسازد تا از تبعات منفی رقابت به دور باشند. هشت عامل مهمی که دنیای کسب و کار را تغییر داده و یادگیری سازمانی گسترده را در قرن بیست و یکم اجتناب ناپذیر خواهند نمود، به شرح زیر هستند
١. جهانی سازی و اقتصاد جهانی
2. فناوری
3. تحول اساسی دنیای کار
4. نفوذ فزایندهی مشتری
5. پیدایش دانش و یادگیری به عنوان داراییهای عمدهی سازمانی
6. تغییر نقشها و انتظارات کارکنان
7. تنوع و تحرک نیروی کار
8. تغییر و آشوبهای در حال گسترش
این ضرورتها باعت شد تا در اوایل دههی ١٩٩٠، تعدادی از سازمانها فرایند تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده را آغاز کنند. شرکتهایی چون کورنینگ، فدرال اکسپرس، فورد، جنرال الکتریک، موتورولا و پسیفیک بل در آمریکا، شرکتهای آ.ب.ب، رور و شیرنس استیل در اروپا و شرکتهای سامسونگ و هواپیمایی سنگاپور در آسیا را میتوان جزو اولین پیشگامان موفق این دهه نامید. این شرکتها دریافتند که گسترش همکاری، یادگیریهای سازمانی وسیع و بهبود خدمات و محصولات ناشی از آن بهترین راه حفظ بقا و موفقیت است. چراکه انتظارات و انتخابهای مشتریان شرکتها
را مجبور میکند تا به طور مستمر راههای جلب رضایت مشتری را یاد بگیرند و تغییرات سریع و مداوم در مهارتهایی که کارکنان نیاز دارند، آنها را به اجبار به سازمانهایی یادگیرنده مبدل خواهد کرد. سازمانی که قادر باشد تمام این
عوامل را کنترل نموده و به نحوی نظاممند موجب همافزایی آنها گردد، مسیر موفقیت را برای صعود به مرحلهی بعدی زندگی سازمانی که همان یادگیری است، بپیماید. آنچه افراد و سازمانها برای بقا و موفقیت باید بیاموزند چیزی جز دانش جدید و مرتبط نیست (رادینگ، 1383).
2-3- مفهوم مدیریت دانش
دانش بیش از هر منبع گرانبهایی چون منابع مالی، موقعیت بازار و یا فناوری برای سازمانها اهمیت یافته است. چرا که از آن به عنوان منبع اصلی در انجام کارهای سازمان یاد میشود. سنتها، فرهنگ، فناوری، اقدامات، تیمها و رویههای سازمان همگی بر پایهی دانش و تخصص بنا شدهاند. دانش برای افزایش قابلیتهای کارکنان به منظور گسترش و اجرای بهبودها و ارائه خدمات باکیفیت به مشتریان لازم است (خرقانی و سلسله، 1386). دانش برای روزآمدسازی محصولات و خدمات، تغییر نظامها و ساختارها، و دستیابی به راه حل مشکلات، ضروری است. در اقتصاد نوین مبتنی بر دانش، افراد در تمام سطوح و انواع شرکتها برای گسترش دانش، به چالش کشیده خواهند شد تا مسئولیت ایدههای جدید خود را بپذیرند و تا جایی که میتوانند آنها را پیگیری کنند. وظیفهی رهبر همانا خلق محیطی خواهد بود که به کارکنان امکان افزایش دانش و عمل بر مبنای آن را بدهد.
دانش به طور مستمر در هر گوشهای ازکرهی زمین خلق شده و هر ٢ تا ٣ سال، دو برابر میشود. (رادینگ، 1383). توماس استیوارت[2] (1991) اذعان میدارد که قدرت فکری در گذشته هرگز برای کسب و کار بسیار مهم نبوده است. اما امروزه، شرکتها بیشتر بر دانش، ثبت اختراعات، فرایند، مهارتهای مدیریتی، فناوری، اطلاعات در مورد مشتریان، عرضهکنندگان و تجربیات پیشین خود تکیه دارند. وجود چنین دانشی در سازمان میتواند برای ایجاد مزایای مختلفی بهکار گرفته شود. به بیان دیگر، دانش، مجموع هر چیزی است که کارکنان شرکت شما میدانند و این برای شما سلاح رقابتی در بازار را به وجود می آورد (Stewart, 1997). رابرت ریچ[3] (١٩٩١) وزیر کار سابق ایالات متحده اذعان میدارد
که "دیگر شرکتها آنچنان بر محصولات تأکید نمیکنند بلکه استراتژیهای کسب و کار آنان به طور فزایندهای بر دانش تخصصی تمرکز یافته است" (Shawa & Williams, 2009).
تا زمانی که شرکت تعریف خود را از دانش تعیین نکرده و نوع دانشی که از نظر سازمانی اهمیت دارد، شناسایی ننموده است، قادر به مدیریت دانش عملیاتی خود نخواهد بود. پر واضح است که همهی دانشها ارزش یکسانی ندارند. شکل زیر سلسله مراتب یا پیوستار دانش را نشان میدهد. در سطوح بالاتر سلسله مراتب دانش، پهنا، ژرفا، معنا، مفهوم و ارزش آن افزایش مییابد.
[1]. Reginald Revans.
[2]. Thomas Stewart.
[3]. Robert Reich.
فهرست مطالب :
فصل دوم بررسی مفاهیم و پیشینه پژوهش.... 9
2-1- مقدمه. 10
2-2- سازمانهای یادگیرنده و دانشی.. 10
2-3- مفهوم مدیریت دانش.... 12
2-4- الگوهای چهارگانه ایجاد دانش در هنگام تغییرات پروژه های سازمانی.. 15
ذخیره دانش.... 17
تحلیل و داده کاوی.. 17
انتقال و توزیع دانش.... 18
بکارگیری و رواسازی دانش.... 19
ارزیابی عملکرد مدیریت دانش.... 19
2-5- مفهوم سازی پیاده سازی مدیریت دانش.... 21
2-6- مبانی تئوریک مدیریت دانش.... 25
دانش چیست؟ 25
داده 26
اطلاعات.. 27
دانش.... 28
روابط داده، اطلاعات و دانش.... 29
عناصر دانش.... 29
تجربه. 30
پیچیدگی.. 30
قضاوت و داوری.. 30
ارزشها و باورها 31
2-7- ویژگیهای دانش.... 31
2-8- انواع دانش.... 34
2-8-1- انواع دانش از نظر نوناکا 34
2-8-2- انواع دانش از نظر جورنا 35
2-8-3- انواع دانش از نظر ماشلوپ.. 36
2-8-4- طبقه بندی بلاکلر از دانش.... 37
2-8-5- طبقه بندی لیدنر و علوی از دانش.... 37
2-9- عوامل کلیدی موفقیت در پیادهسازی مدیریت دانش.... 38
2-10- ارزیابی عملکرد مدیریت دانش.... 43
2-11- بررسی پیشینه پژوهش مدلهای استراتژیک مدیریت دانش.... 45
2-11-1- گروهبندی دانش بر مبنای استراتژی دانش.... 48
2-11-2- مدل کلی ساختار نظامهای مدیریت دانش.... 48
2-11-3- مدل استراتژی مدیریت دانش میلتون.. 50
2-11-4- مدل استراتژی مدیریت دانش بنیادی در سازمان.. 52
2-11-5- مدل راهبردی مدیریت دانش.... 54
2-11-6- مدل استراتژی زنجیرهدانش.... 56
2-11-7- مدل استراتژی چهار حلقهای مدیریت دانش.... 58
2-11-8- مدل استراتژی چند عاملی توسعه نظامهای مدیریت دانش.... 59
2-11-9- مدل استراتژی چرخه حیات دانش.... 60
2-11-10- مدل استراتژی مدیریت دانش SECI. 64
2-11-11- استراتژی مدیریت دانش کدگذاری و شخصی سازی (Hansen et al, 1999) 67